چکامهای/ بر اسماعیلِ هزار و سیصد و نود و هفت-تپه شعری است از علیرضا عسگری که آن را با صدای خودش خوانده است. جنون اما، سرایت کرده به همهجا اسماعیل پیچیده در کارون و هلهله میکند اهواز و ترسیدهاند…
«بچههای اعماق» بالیدگان سالهای سختند، بالیدگان روزهای تیرباران، روزهای اعلام اسامی کشتهگان با شعف از رسانههای جمعی، روزهای سکوت و خفقان و طنابهای دار. «بچههای اعماق» از دل سالهای وحشت گذر کردهاند، روییدهاند، بزرگ شدهاند
کیست که نداند همهی خمیرها با پول درست میشوند و همهی پولها با خمیر، خمیر انسان وقتی که چیزی جز کاغذهای وهم را درک نمیکند. خمیر انسان با روغن اعلا لای چرخدندههای تولید، خمیر بازار با رسوب طبقاتی
«آلترناتیوِ کلمات، شوراست» شعری است از رضا بهادر که آن را با صدای خودش خوانده است. «مرده باشی تو که دو چشم نافذ نداشتی تا بدنت را در خیابان راهآهن بساط کنی و داد بزنی: قطارهایم را حراج کردهام.../ آقا...…
ترانه، اجرا و موسیقی: مسعود حسنزاده مستر و میکس: صدیق احمد در خانه بمانید! کو نان؟ در خانه بمانید! کو هیزم؟ در خانه بمانید! کو آرد، چای، دوا؟ هی دست بشورید! کو صابون؟ شاور بگیرید! کو حمام؟ هی…
خیابانها را خالی میخواهند و قیام آبان را فراموش. قیام آبان اما با خیل شهدای آن، با سنتهای مقاومتش و با چیزی که بیش از خودش آفرید ادامه دارد. در همین روزهای سکوت و قرنطینه، روزهای مرگ و وحشت آبان را به یاد میآوریم
آبان ادامه دارد در سوگی که بر ما تحمیل کردهاند و نیز در مقاومتی که روزهای آبان را بدون آن نمیتوان به یاد آورد. آبان ادامه دارد و ادامه خواهد داشت. خیابانهای آبان، خیابانهای خونین آبان خط سرخ رهایی است.
در برابر موجاموج سرکوب و دهشت، در کنار خشم تودهها ایستادهایم. در دورانی که همه از مبارزات «مسالمتآمیز» حرف میزنند و به آن توصیه میکنند. در دورانی که خشم تودهها را «به فرموده» و مایهی «انحراف» جا میزنند، به زبانههای خشم تودهها وفادار میمانیم
وقتی میبازیم برنده شدهایم/ خیابان جای خوبی برای سیگار کشیدن است/ آنگونه که جای خوبی برای فریاد کشیدن/ وقتی تفنگ را جلوی آینه میگیری و شلیک میکنی/ تو نخواهی مرد/ اما زندگی بازتاب بیشتری از آینه دارد/ در میان گلولهها و لولهها زندگی اسیر شده
“تیر به گردن آمنه شهبازی خورده است”/ تیر، مثل سیرسیرک مجذوب نور/ مثل سکوت مجذوب شب/ نور مجذوب روزنه/ باران مجذوب گیسو/ بوسهی مجذوب لب/ تیر،/ مثل هیچیک از اینها/ مثل هفت و نیم گرم سرب و یک گرم باروت/ به گردن آمنه شهبازی…
هرگونه استفادهی غیرانحصاری از انتشارات «منجنیق»، حتا بدون ذکر منبع، آزاد است