شاهرخ زمانی را هم کشتند. این «هم» تنها یک حرف ربط معصوم و بی گناه نیست، نشانه‌ی این است که قتل شاهرخ زمانی در زندان، ادامه‌ی سلسله‌ی خونینی است که بعد از سرنگونی نظم سلطانی، برای به انقیاد درآوردن و سرکوب انقلاب 57 از سوی حاکمان جدید آغاز شد و اینک به شاهرخ زمانی رسیده است. شاهرخ زمانی خود پیش از این در نامه‌یی نوشته بود که مسئولین جمهوری اسلامی محبوسان زندان رجایی‌شهر را در شرایطی قرار داده‌اند که همواره با خطر مرگ روبه‌رو باشند و گفته بود: «هدف شما نابودی و قتل‌عام ۲۵۰ انسان، به مرگ تدریجی در گورستان رجایی‌شهر است تا مردم را از نمایندگان واقعی خود در رسیدن به اهداف خود محروم کنید».

مرگ شاهرخ زمانی نه «ناگهانی» بود و نه «نا به هنگام». تبعیدهای پی در پی او به زندان‌های مختلف، دسترسی نداشتن مداوم به امکانات درمانی و پزشکی، به ویژه پزشک متخصص، ارسال پارازیت که بارها نسبت به خطر آن هشدارداده شده بود و تغذیه‌ی نا سالم و بی کیفیت به اضافه‌ی فشار مداوم روانی و جسمی آرام آرام شاهرخ زمانی را هم مانند زندانیان دیگر به سمت مرگ رانده است. در واقع مقامات مسئول در جمهوری اسلامی، با قصد قبلی شاهرخ زمانی را ذره ذره به قتل رسانده‌اند. به ویژه که او بعد از محسن دکمه‌چی، علیرضا کرمی خیرآبادی، منصور رادپور و افشین اسانلو، پنجمین زندانی سیاسی‌ای است که در چند سال گذشته در زندان رجایی‌شهر کشته شده است. چنین است که صحبت از مرگ ناگهانی برای توصیف جنایتی برنامه‌ریزی شده بی معناست.

مرگ شاهرخ زمانی «نا به هنگام» هم نبود و از قضادرست به هنگام بود. در زمانی که کابینه‌ی امنیتی _ اقتصادی دولت روحانی مسیر را برای امنیت بیش از پیش «سرمایه‌ی» داخلی و خارجی هموار می‌کند و با گماردن یک مامور عالی‌رتبه‌ی امنیتی به سمت وزیر کار و رفاه اجتماعی، آشکار کرده است که درمقابل طبقه‌ی کارگر و فرودستان چه سیاستی را اعمال خواهد کرد، چه امری عاجل‌تر از درهم کوبیدن سنگرها و ارگان‌های مقاومت طبقه‌ی کارگر و از بین بردن و به حاشیه راندن رهبران و مبارزان پیکار طبقاتی؟ شاهرخ زمانی با مبارزه در تشکل‌های علنی کارگری، با تشکیل کمیته‌ی مخفی مبارزاتی، با ادامه‌ی مبارزه در زندان از طریق صدور بیانیه و نوشتن نامه و تلاش برای همبستگی میان زندانیان سیاسی ثابت کرده بود یکی از جسورترین و پیشروترین کارگران مبارز در صحنه‌ی نبرد طبقاتی است.

شاهرخ زمانی تا آن هنگام که زنده بود از رسانه‌های مسلط و گفتار غالب حذف شد تا وکلا و وزرای زندانی شده در جریان رقابت بر سر دستیابی به کرسی‌های قدرت جای نمایندگان حقیقی مردم را اشغال کنند و وقتی کشته شد تلاش کردند صدای او را در صدای غالب ادغام کنند و از او فعال کارگری‌ای در چارچوب قانون اساسیِ موجود و پای‌بند به مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی بسازند، با این وجود صدای رسای شاهرخ زمانی به رغم آن سد بزرگ سانسور و نادیده گرفتن باقی است وقتی که درسخنرانی‌اش به مناسبت اول ماه می، در زندان رجایی‌شهر از حاکمیت شوراهای دموکراتیک ستمکشان و نبرد جهانی کارگران علیه بهره‌کشی و استبداد حرف می‌زند. این همان صدای ادغام ناشدنی و ناهمگون شدنی است که مانند قلب گرم شاهرخ زمانی از زیر خاک سرد ما را فرا می‌خواند تا چنان که رفقای او هنگام سپردن بدن کبودش به خاک اعلام کردند به جای زانوی غم در بغل گرفتن بر تداوم پیکار رهایی‌بخش پافشاری کنیم.

ریشه‌های خیابانی _ برلین

12002182_1180258375323253_4575968790538120073_n