در فلاخن پنجاه و دوم هدر براون تلاش میکند از میان نوشتههای کارل مارکس دیدگاه او را در مورد مسئلهی جنسیت و خانواده روشن و از این طریق ارتباطی میان فمینیسم و مارکسیسم ایجاد کند. او با استفاده از نگاه دیالکتیکی مارکس و نظریهی ارزش موقعیت زنان در جامعه و خانواده و نیز تقسیم کارِ جنسیتی را تحلیل میکند و نشان میدهد مارکس در نوشتههایش نه تنها به موقعیت زنان طبقهی کارگر در جامعهی سرمایهداری میپردازد بلکه به سرکوب خانگی در طبقات فرادست هم پرداخته و آن را به عنوان شکلی از ستم به رسمیت شناخته است. براون نشان میدهد چگونه مارکس نهاد خانواده را نهادی سرکوبگر میداند که برای جامعهیی بهتر باید الغا شود و به طور چشمگیری تغییر کند. هدر براون در این فلاخن به ما نشان میدهد حضور زنان در مبارزات طبقهی کارگر و نقش آنان در مبارزات انقلابی چگونه موجب تکمیل دیدگاه مارکس در مورد نقش آنان در تغییر اجتماعی شد و سرانجام به یادداشتهای بازمانده از سالهای آخر زندگی او اشاره میکند که در آن از زنان به عنوان سوژهی تغییر در کنار طبقهی کارگر و دهقانان نام برده است، تغییری که امکانهای نوینی برای گسترش نظریهی مارکس میگشاید. او همچنین به تفاوتهای مارکس و انگلس در مورد خانواده میپردازد و نشان میدهد که مارکس، خانواده را سوژهی همان دیالکتیکی میبیند که دیگر بخشهای جامعه سوژهی آن هستند. و سرانجام به این موضوع میرسد که مارکس چه چیزی برای فمینیسم معاصر دارد و چگونه میتوان از امکانهای موجود در تئوری او استفاده کرد تا به تئوری واحدی در مورد مسئلهی جنسیت و ستم طبقاتی دست یافت که در آن هیچکدام از این اشکال ستم بر دیگری ارجحیت نداشته باشد.