روایتی از مبارزه در موقعیت بن‌بست

گزارشی از محسن عمادی

به خاطره‌‌ی احمد شاملو

برای مهر و سخاوتِ ع. پاشایی

«بر سرمای درون؛ روایتی از مبارزه در موقعیت بن‌بست» دومین فیلم محسن عمادی است که از سوی مجموعه‌ی منجنیق منتشر می‌شود. عمادی در فیلم اول، «سهمی از مزارع و خورشید؛ ترانه‌هایی از آمریکای لاتین و اسپانیا» به جستجوی سنت مقاومت و مبارزه در ترانه و موسیقی آمریکای لاتین و اسپانیا پرداخته بود و اینک با تمرکز بر زندگی آنتونیو گاموندا، شاعر انقلابی اسپانیایی که تجربه‌ی حضور در مبارزات ضدفاشیستی علیه حکومت فرانکو را هم داشته است، به مفهوم و پیوند عشق و مبارزه می‌پردازد. عمادی در مقدمه‌یی بر انتشار این ویدئو می‌نویسد:

«۱. زمانه‌ی غریبی‌ست، آری. زمانه‌‌ای‌ست که «سخنِ حق‌طلبی» انگار همان نخستین سخنی‌ست که از تمام عرصه‌های حیاتِ روزمره، حیاتِ سیاسی و اجتماعی و قلمروهای تفکر و آفرینش هنری به کناری نهاده‌ شده‌است. آنتونیو گاموندا، سال‌ها پیش در گفتگویی با من بیان کرد که دیگر هیچ کشوری را نمی‌شناسد که «حقیقت» داشته باشد. غیابِ «سخنِ حق‌طلبی» ریشه در مناسباتِ جهانِ مصرفی ما دارد. سیاست‌مدارانی که «سخنِ دروغ» را به نام حقیقت جعل می‌کنند، شاعرانی که آن پرسشِ سوزان را وانهاده‌اند، روشنفکرانی که فقط جلوه‌ی «روشنفکری» برایشان باقی مانده‌است و الخ. این وضعیت، نه فقط در ایران که گویی در تمامی جهان، وضعیتی مسلط است. این فرهنگِ صورتک‌ها و «ماسک»‌ها، فرهنگی‌ست که از بازنمایی‌ها و «محاکات»ها، خودارضایی می‌کند: زمانه‌ی «ترامپ»، زمانه‌‌ای که دینامیت‌سازانِ نوظهورِ نوبل، منادی «صلح» می‌شوند، زمانه‌ی «صلح»ِ پرخشونت، زمانه‌ای که رسالتِ شهرزادانِ جدید، ادامه‌ی روایت برای رفعِ شرِ حاکمان نیست، بلکه آن‌ها وظیفه‌ی خود را در خواباندنِ مردم و رفعِ زحمتِ آن‌ها می‌بینند. زمانه‌ی «مُسکِّن»، زمانه‌ی «مشارکت»، زمانه‌ی «عمل‌گرایی و منافعِ ملی»، زمانه‌ی «اعتدال». در چنین موقعیتی، جامعه همیشه نیاز به آینه‌ها دارد. آینه‌هایی که شهادت می‌دهند و در تجلی خویش، صورتک‌ِ اختگی، صورتکِ فریب و تجاهل را از چهره‌ی ما بر می‌دارند و ما را بر ما عیان می‌کنند. ایرژی اورتن، پیش از مرگ گفته بود: «زاده‌شدم، با تمامی وزن‌ام بر خاک، تا شهادت دهم.» این گزارش، روایتی از همین شهادت‌هاست. آینه‌ی نبردی پرغرور، که روبرویِ وضعیتِ امروزِ خود می‌گذاریم.

۲. در این گزارش، پاکو ایبانیز، خواننده‌ی اسطوره‌ای مقاومت علیه فاشیسم فرانکو و سالازار، به جای این‌که سخنِ خود را با استناد به این و آن اندیشمندِ آکادمیک بسازد، به تجربه و رنجِ انسان‌هایی بازمی‌گردد که همان «مردم»‌اند. یکی از همینِ مردمِ رنج، پدرش، با او نکته‌ای را بازگو می‌کند که فقدان‌اش را در بسیاری از مباحثاتِ عبثِ این سال‌ها می‌بینیم. می‌گوید: «جستجوی دادگری» و «همبستگی با فقرا» دو پایی‌اند که حرکت‌ات را ممکن می‌کنند. ایبانیز، رسالتِ هنرمند را، حرکتِ او را فقط به واسطه‌ی این دو عنصر ممکن می‌داند. با این بیان، هنرمندی که در این زمانه‌ی بیداد در جستجوی داد نباشد، و اعماقِ فقر را همدلانه نشناسد، صاحبِ هنری راکد و مردابی خواهد بود. گاموندا، نشان می‌دهد که چطورِ تجربه‌ی فقر، تجربه‌ی تراژدی انسانی، یتیمی، جنگ، گرسنگی و فاجعه، هیچ‌یک دلیلی فراهم نمی‌کنند تا هنر، در خویش متوقف شود و بالعکس، از دلِ همین رنج و مبارزه، شعری پرتوان زاده می‌شود که زبان را می‌لرزاند. زبانی که نه در سطوح، بلکه در اعماقِ خویش می‌لرزد و دیگر می‌شود.

۳. آنخل گیندا، شاعرِ برجسته‌ی اسپانیایی در همین گزارش، از وضعیتِ «تردید» می‌گوید. وضعیتی که به عبارتی سخنِ حقیقت، در آن «مردد» به نظر می‌رسد. این وضعیتِ را گیندا، نتیجه‌ی «تخریبِ هویت‌های فردی» به دستِ نظامِ یکسان‌سازِ «جهانی‌سازی» و به عبارتی دیگر، نظامِ موحدِ «سرمایه» می‌داند. در این وضعیتی که «انسان» عمیقن‌ میانِ ملیت‌ها و نژادها، «مرزبندی» شده است، «سرمایه» تنها چیزی‌است که بی‌مرز است. «شعر تجربی» که نتیجه‌ی چنین وضعیتی‌ست، یک شعرِ عمیقن مصرفی‌ست. جریانِ معادلِ آن در ایران که فرزندِ روزنامه‌نگاریِ «اصلاح‌طلب» بود و هست، جریانِ «ساده نویسی»‌ست. گاموندا، توضیح می‌دهد که زبانِ شعر، و در سطحی دیگر سابژکتیویتی یا ذهنیتِ شعر، با ذهنیتِ حاکم بر زبانِ روزمره متفاوت است. این اعتلایِ ذهنیت، همان عنصری‌ست که «تجربه‌ی شعر» را «غیرقابل مصرف» می‌کند. نمی‌شود شعرِ «سرنودا»، «خورخه منریکه»، «احمد شاملو» یا خودِ «آنتونیو گاموندا» را مصرف کرد. مذابِ این شعرِ گزنده و تلخ را نمی‌توان به صرف شوکولاتی نوشید. درست در همین‌جاست که باید با صراحتِ تمام، روبرویِ جریان‌هایی ایستاد که منادیانِ وطنیِ این «جهانی‌سازیِ» موحش‌اند.

۴. این گزارش، ادامه‌ی مجموعه‌ی بلند و مفصلِ گفتگوهایی‌ست که در این‌ سال‌ها با انسان‌هایی داشته‌ام که معنایِ عمیقِ «انسانیت»، «مبارزه»، «تعهد» و آفرینش هنری‌اند. بخش‌هایی که در این گزارش انتخاب شده‌اند، دنبالِ این نیستند که یک فیلم مستند بسازند. صرفن، «جستاری» می‌آفرینند، بر محورِ پرسش‌های دو شعرِ احمد شاملو: «در این بن‌بست» و «بر سرمای درون». پرسشِ «عشق» در این دو شعر و در این روایت‌ها، موضوعِ «غمنامه‌های فردی عاشقانه» نیست. پرسشِ پدیده‌ای‌ست که در نفسِ خویش، به اعتلای انسان و از این‌رو به «مبارزه» می‌پیوندد. در سال‌های گذشته، سخنِ «یاس»، بعضی از نزدیک‌ترین دوستان‌ام را به انتحار از من گرفت. رنجِ غیابِ آن‌ها، مادام که زنده‌ام در من خواهد زیست. طلسمِ «سخنِ یاس» را شاید هرگز نتوان با «سخن امید» باطل کرد. باطل‌السحرِ «یاس»، ناگزیری «سخنِ مبارزه» است. انسان، از مبارزه گریزی ندارد. امید قلابی و بالمره، بسی خطرناک‌تر از نومیدی‌ست. اگرچه، «نومیدمردان» را معادی مقدر نیست، اما «چاووشی امیدانگیز» بدونِ تداومِ «مبارزه» ناممکن است.

۵. همیشه سپاسگزارِ مهر و سخاوتِ آنتونیو گاموندا، پاکو ایبانیز و انخل گیندا بوده‌ام و هستم، یارانی که در میانه‌ی تلخی‌های زمانه‌ی ما، آینه‌های روشنِ غریو و عمق و خلوص بوده‌اند.»

همین ویدئو در یوتوب: