یک حراج واقعی... یک حراج بی نظیر! مهر می‌جوشد از مهرنامه. رضا براهنی با همان ریش پروفسوری روی چانه، با همان بارانی بلند، با همان کلاه کپ خاکستری خیلی راه آمده است تا در حراج احمد شاملو و خسرو گلسرخی حاضر باشد. یک حراج واقعی... یک حراج بی نظیر! رضا براهنی زیر سایه‌ی «ظل‌الله»، اسماعیل و پروانه‌ها را به فروش می‌رساند. معامله‌ی خوبِ سودآور. یک حراج واقعی... یک حراج بی نظیر! اسفندیار منفردزاده و آکادمی گوگوش. «آه! دیدن استاد آرزوی ماست». زبان‌ها همه بند، نفس‌ها حبسِ سینه، استاد آکادمی و آکادمی استاد. شب‌های مهتاب فروش می‌رود، شب‌پره و ماه فروش می‌رود، حنجره‌ی فرهاد فروش می‌رود. یک حراج واقعی... یک حراج بی نظیر! بهمن قبادی، صورت آشنای سنگِ بهروز وثوقی و پستان‌های گنده‌ی مونیکا بلوچی را واسطه می‌کند برای تجارت با شکنجه و سلول انفرادی، کمی چاشنی دروغ و تحریف و مزخرف، اشاره‌ی وارونه‌ی بی دلیل به کشتار و تجاوز و چادر، باب دندان غربِ پذیرنده. تاریخ ما به فروش می‌رود، تبار ما فروش می‌رود، سلول‌های انفرادی فروش می‌رود، قبرهای خالی/قبرهای پُر فروش می‌رود. یک حراج واقعی... یک حراج بی نظیر! جنازه‌های ما را می‌فروشند، سرودهای ما را می‌فروشند، تفنگ‌های ما را می‌فروشند، ما را می‌فروشند. بازار بورس رسانه‌های بزرگِ بی طرف و کارشناسانِ محترمِ خوشبو. متخصصان دقیق و بحث‌های عمیق و دغدغه‌های درشت. درست در همین روزگار است که باید به دفاع از گلسرخی برخاست. به دفاع از قامت ستبر او و چشم‌های میشی جنگل. به کرامت دانشیان و آن صدای ساده‌ی مغرور. باید به گلسرخی برگشت، به آن مشت معطل: «ثقل زمین کجاست؟/ من در کجای جهان ایستاده‌ام/ با باری ز فریادهای خفته و خونین؟»
نسخه‌های موجود تصویری از دفاعیات خسرو گلسرخی که در فضای مجازی موجود است، همان نسخه‌ی کوتاه شده‌یی است که سیمای حکومت اسلامی چند سال پیش منتشر کرد. فایل صوتی و مکتوب این دفاعیات را البته می‌توان یافت. رفیق نازنینی این نسخه‌ی تصویری از دفاعیات خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را برای ما ارسال کرده است تا در سالگرد تیرباران آنها بتوانیم چنین کنیم که کرده‌ییم. یک خط از دفاعیات گلسرخی در فیلم موجود نیست و بخشی از دفاعیات در نسخه‌ی اولیه جا به جا شده بود. ترتیب زمانی دفاعیات را ادیت کردیم و تکه‌ها را به جای خود برگرداندیم

همین ویدئو در یوتوب: