ما سکوت کردیم و چیزی برای پوشاندن نمانده است: ما بسیار ناامیدیم. در فصل دمیدن تدبیریِ پرادبار «امید» ما ناامیدیم. با دهان‌های باز از حیرت نگاه کردیم، دیدیم که خون را از سنگفرش‌ها شستند در هیاهوی جمعی شادکامان، ما از قهقهه‌ی حاکم حیرت نکردیم؛ از همراهی محکومان، از دست‌افشانی نواده‌های برده‌های همه‌ی تاریخ، از آنها که سنگرها را ترک کردند و به اردوگاه مقابل پیوستند، از هسته‌های متروک مقاومت حیرت کردیم. چیزی بیخ گلوی ما مانده است، چیزی بیخ گلوی خودمان که رد طناب و گل سرخ به بلندای یک تاریخ روی آن مانده بود. پس به خودمان بازگشتیم، به زوایای تاریک خودمان، با چاقوی کوتاه جراحی و نیشِ تیزِ برنده. به خودمان بازگشتیم و امروز که آمده‌ییم، هیچ چیز مانند دیروز نیست. نه خیابان‌ها، نه خانه‌ها و نه ما. هر چیز نکبتی اما هنوز همان است که بود، ستم هنوز پابرجاست، سلطه پابرجاست، غارت و چپاول و بهره‌کشی هنوز پابرجاست و تا این وضعیت پابرجاست، ما باید پابرجا بمانیم، باید بمانیم و بسازیم چون آن رویای جمعی هنوز پابرجاست. آن رویای جمعیِ تمامی آنهایی که صدایشان به صدایی نمی‌رسد، صدایی ندارند که به صدایی برسد، آنها که نان و آزادی را یک جا آرزو می‌کشند و مگر آن معلم بر دار شده‌ی روستاهای کردستان وصیت نکرده بود: «یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلا‌هایتان، به رویا‌هایتان پشت نکنید». نع! پشت نمی‌کنیم. به رویاهایمان پشت نمی‌کنیم چرا که این رویا دست ما را از معده‌ی هیولایی همین یأس ممتد می‌گیرد و پیش می‌برد. ما ناامیدیم اما امیدواریم، به این‌که هنوز ناامیدیم امیدواریم. به این‌که با آن صدای جمعی بلند همراه نمی‌شویم و هم‌چنان در شکاف وضعیت ایستاده‌ییم، امیدواریم. و می‌دانیم به ناگزیر زمین روزی سرخ خواهد شد، یا سرخ از زندگی، یا سرخ از مرگ، اگر در سنگرهایمان بمانیم، اگر سنگرهای جدیدی بنا کنیم، اگر به وسعت یک زمین سنگرهایمان را بگسترانیم و ما می‌خواهیم که بمانیم، که بنا کنیم، ما در سنگرهایمان رو به امروز، رو به فردا قراول می‌رویم
سرود «در هر صورت زمین سرخ خواهد بود» با ترجمه‌ی سارا دهکردی، سروده و اجرای «ولف بیِرمَن» است. ولف بیرمن فرزند یک کارگر بندر کمونیست بود که به عنوان عضو نهضت مقاومت ضد دولت نازی در آلمان گرفتار و در سال 1943 در اردوگاه آشویتس کشته شد. بیرمن بعد از جنگ جهانی دوم به عضویت سازمان جوانان پیشگام (سازمان جوانان حزب کمونیست) درآمد و علاوه بر تحصیل فلسفه در دانشگاه هومبولت برلین، در گروه تئاتری که برتولت برشت آن را تاسیس کرده بود، مشغول به کار شد. در همین دوران به شدت تحت تاثیر «هاینس آیزلر»، موسیقیدان بزرگ کمونیست قرار گرفت و از سال 1960 آهنگ‌سازی و ترانه‌سرایی را آغاز کرد. در 1961 یک گروه تئاتر کارگری _ دانشجویی را در برلین شرقی تاسیس کرد که در سال 1963 بعد از اجرای یک نمایش در مورد دیوار برلین، به دستور مقامات دولتی تعطیل شد و خود بیرمن به مدت 6 ماه از رویارو شدن با تماشاگران محروم شد. در 1964 به آلمان غربی رفت و اولین کنسرتش را در این کشور برگزار کرد، او هم‌چنین اولین آلبوم موسیقی و اولین مجموعه شعرش با نام «سیم خاردار» را در سال 1965 انتشار داد. هرچند ورود آثار ولف بیرمن به آلمان شرقی ممنوع بود اما بسیاری از این آثار به صورت مخفیانه وارد آلمان شرقی می‌شد و بذر مقاومت و مبارزه را می‌پراکند. در سال 1976 بعد از اجرای کنسرتی در شهر کلن آلمان، که بخشی از آن را در این ویدئو می‌بینید، برای همیشه مجوز ورود او به آلمان شرقی لغو شد. با این وجود ولف بیرمن علاوه بر شرکت فعال در سازماندهی کسانی که به دلیل مخالفت با دیکتاتوری حاکم در آلمان شرقی به آلمان غربی مهاجرت کرده بودند و هسته‌های مقاومت در درون آلمان شرقی، از جمله آن فراریانی از بلوک شرق محسوب می‌شد که در خدمت دستگاه ایدئولوژیک سرمایه‌داری قرار نگرفت. حضور فعال او در جنبش دانشجویی رادیکال دهه‌ی شصت و هفتاد در آلمان، از جمله ارتباط او با رودی دوچکه و هواداران فراکسیون ارتش سرخ در آلمان و نیز همبستگی عمیق با جنبش مقاومت شیلی علیه پینوشه و جنبش مقاومت یونان علیه حکومت سرهنگ‌ها و نیز ارتباط با نیروهای انقلابی و سازمان‌های مسلح آمریکای لاتین، که مثلن موجب اجرای نسخه‌ی آلمانی سرود معروف "چه گوارا" در همین کنسرت کلن می‌شد، از او چهره‌یی ساخته بود که علاوه بر مبارزه با دیکتاتوری آلمان شرقی با سرمایه‌داری در آلمان غربی نیز سر ستیز داشته باشد. او خود در این مورد می‌گوید: «[با آمدن به آلمان غربی] از چاله به چاه افتادم». با این همه بعد از فروپاشی دیوار برلین، در آن دوران که دستگاه عظیم تبلیغاتی ایدئولوژی مسلط جهان را درمی‌نوردید و دانشجویان رادیکال سابق به معبد «حزب سبزها» گردن می‌نهادند، ولف بیرمن نیز از گذشته‌ی خود روی برگرداند و آنگاه بود که «شهروند افتخاری» چند شهر آلمانی شد. با این وجود فراموش نمی‌کنیم که او روزگاری در سنگر مبارزه بود و این سرود، سرودی از آن روزها را به کسانی تقدیم می‌کنیم که در سنگر نماندند

همین ویدئو در یوتوب: