موسیقی قطعه Abii ne viderem از Giya Kancheli

 

ناچارم به درک چیزها

به کبودی لثه‌ی لزج

به احتمال بوسه‌ای که می‌توانست زبان را بمکد

به استخوانی که از پهلوی چپم بیرون زده

استخوانی که می‌توانستم از تو به دندان بگیرم

و چیزی دستم را نگرفت!

 

ناچارم به سوراخی که دندان را به فک بالا وصل می‌کند، فک بالا را به شقیقه و بالاتر می‌رود تا فرو ماندن

ناچارم به کارت بانکی‌ای که معنای اسکناس می‌دهد

زیرا که نظام پزشکی زبانی بجز آن نمی‌فهمد

و بعد خنده‌هایم را خواهم خورد تا جای خالی دندان‌ها مرا لو ندهد

لو ندهد که سرنوشت جاهای خالی‌ای دارد که باید برای آن جان بکنی

و دندان‌پزشک مانند دلالان اسب، فک را باز می‌کند

تا سیه‌روزی مرا تماشا کند،

 

دریل می‌تازد و دهان تف می‌کند، تف می‌کند به سرنوشت!

می‌شود یک آن همه‌چیز را رها کرد و آن محافظه‌کاری که نظم حاکم بر آن استوار است و عقل نامیده می‌شود را از کف داد؛

دریل می‌تازد و دهان تف می‌کند،

پزشک سرزنش می‌کند: «چرا دهان به اندازه‌ی کافی باز نیست!»

گشایش دهان به نهایت خود می‌رسد، به کشش ماهیچه‌های آرواره، به کش آمدن زمان در بی‌نهایت بیهوده، به انفجار دردی که معنی از کف داده و در آستانه‌ی متلاشی شدن است، به انقلابی که باید در همه‌ی اجزا رخ بدهد. گشایش دهان رد می‌شود از چفت روزمره و دیوار صدا، گشاد می‌شود انگار این گشادی در ذات پر تلاطم پوست و لبه‌ها ‌پنهان بوده است.

 

دندان‌پزشک بازار گرمی می‌کند و می‌پرسد: «کدام خمیر را برای ساخت دندان می‌خواهی؟»

 

کیست که نداند همه‌ی خمیرها با پول درست می‌شوند و همه‌ی پول‌ها با خمیر، خمیر انسان وقتی که چیزی جز کاغذهای وهم را درک نمی‌کند. خمیر انسان با روغن اعلا لای چرخ‌دنده‌های تولید، خمیر بازار با رسوب طبقاتی، لایه‌ لایه مثل آنچه از زیر دریا بیرون زده، از زیر آب بیرون خواهد زد. لایه لایه مثل دندان: تاج، مینا، عاج، پالپ، لثه، سمان، ریشه، استخوان، عروق خونی، عصب، رگ، خون.

دریل می‌تازد و دهان تف می‌کند، دهان دریده می‌شود، دهان دریده‌شده در کار و مدرسه و سیستم‌های شهری دیگربار در دندان‌پزشکی دریده خواهد شد.

 

ناچارم به درک چیزها

به سوراخی که دندان را به فک بالا وصل می‌کند، فک بالا را به شقیقه

به کارت بانکی، که معنای سوراخ می‌دهد

 

صدای مته فضای جمجمه را رها نمی‌کند، همچون جمجمه‌ی شهر که از غرش کارخانه‌ها پر است و ناله چون فِلر پتروشیمی زبانه می‌کشد؛ دهان، آمونیاک و گوگرد را یادآوری می‌کند و بارِ روزها روی حافظه!

 

دندان پزشک تشر می‌زند: «چرا درد را حس می‌کنی، آنهم بعد از چند تزریق سِرکننده!»

 

ناچارم به درک چیزها

به سوراخی که مرا به زندگی وصل می‌کند

khoroos · هلاکت دندان. شعر و صدای اسماعیل قنواتی