چرا نیاز داریم از «امید» حراست کنیم؟ چگونه باید از «امید» حراست کنیم؟

یک لحظه گوشمان را به روی بلندگوهای تبلیغاتی حکومت ببندیم تا بتوانیم خوب دور و اطرافمان را نگاهی بیندازیم، گفتن ندارد که برای این «خوب نظاره کردن» باید هم‌زمان گوش و چشممان را از رسانه‌های اپوزیسیون خارج از کشور و سلبریتی-اکتیویست‌های مقیم توئیتر و اینستاگرام هم برداریم. هر دو سوی این ماجرا در نزدیک به هشتاد روز اخیر حجم انبوهی از مطالب بی‌ربط تولید کرده‌اند که برای دیدن آنچه در واقعیت جریان دارد و جستجوی مسیری برای تداوم مبارزه نباید مقهور هیچ‌کدام از آنها شد.

تبلیغات و تحرکات حکومتی جهت خاصی دارد: از سویی در تمامی رسانه‌های حکومتی جشن و سروری زودهنگام از «پایان اغتشاشات» در جریان است و از سوی دیگر حکومت با اجرای دنباله‌دار احکام اعدام و هم‌زمان آزادی فله‌ای برخی زندانیان قیام می‌خواهد «توهم پایان» را تثبیت کند، به مردم نشان دهد که دیگر حتا توانی برای دفاع از خودشان و رزمندگان در بندشان ندارند و همه‌چیز به اراده‌ی حاکم بستگی دارد. از سوی دیگر خبرنگاران رسانه‌های اپوزیسیون خارج از کشور و سلبریتی-اکتیویست‌های مقیم توئیتر و اینستاگرام نیز به سه صورت در تثبیت این وهم ناتوان بودن یاری‌رسان حکام جمهوری اسلامی‌اند. از طرفی از اقامتگاه‌های دور از کشورشان به‌طور دائم انواع فراخوان‌های جعلی منتشر و ادعاهای توخالی می‌کنند، برای نمونه در روزی که محسن شکاری اعدام شد بسیاری از آنها وعده دادند که تا شب در ایران غوغا «می‌کنیم»، البته از «لندن و حومه» و یا فرمان دادند که امروز «باید» اعتراض و صدای خشم شما خیابان‌های شهرهای ایران را «پاره کند». مردمی که در واقعیت زندگی می‌کنند هرچند در حد توان و امکانات خودشان به اعدام محسن شکاری اعتراض کردند اما با چشم خود دیدند که «غوغا» شکل نگرفت و خیابان‌ها هم «پاره» نشد. از طرفی دیگر هر کدام از آنها که به دوربین و میکروفونی دسترسی داشت و دارد در زمینه‌ی پخش اخبار جعلی و نیز در ارائه‌ی راهکارهای «براندازی تضمینی در دو ثانیه» از هم سبقت می‌گیرند. توئیتر و اینستاگرام به کمک رسانه‌های بزرگ خارج از کشور پر شده است دستورالعمل‌های غیرعملی‌ای نظیر این‌که «جمعیت» باید همین حالا به مراکز شهرها برود و ساختمان‌های دولتی را اشغال کند. اشغال ساختمان‌های دولتی همواره یکی از آخرین مراحل انقلاب در روند سرنگونی حاکمان است، سلبریتی-اکتیویست‌ها با حذف «روند» از انقلاب در واقع به «جمعیت» ثابت می‌کنند که شما توان اشغال ساختمان‌های دولتی را ندارید. در نهایت و از طرف دیگر هم‌زمان با همه‌ی اینها سیاست صبر و انتظار برای «معجزه» را هم تبلیغ می‌کنند، آنها مردمی را که عملن در میدان نبرد حضور دارند تشویق می‌کنند به امیدهای جعلی برای مداخله‌ی سران جهان دخیل ببندند و منتظر شوند که دستی بیرون از اراده‌ی مردم آنها را نجات دهد: منتظر کمیته‌ی حقیقت‌یاب سازمان ملل باشند، منتظر اخراج سفرای رژیم از کشورهای غربی، منتظر تشکیل ائتلافی از رهبران در خارج از کشور، منتظر تصویب قطعنامه در شورای حقوق بشر، منتظر بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، منتظر نجات اعدامی‌ها توسط نمایندگان مجالس خارجی و چیزهایی از این دست، در واقع آویزان شویم تا نجاتمان دهند چرا که خودمان توان نجات خودمان را نداریم، راهکاری درخشان برای تبدیل مردمی معترض به مردمی ملتمس. در یک کلام حرف دو سوی متخالف این ماجرا یکی‌ست: مردم توان ندارند!

بنابراین چشم‌هایمان را، حتا برای چند لحظه، رو به هر دو سوی این ماجرا ببندیم تا بتوانیم وضعیت واقعی را ببینیم و به جستجوی راهی واقعی بنشینیم. آنچه در واقعیت جریان دارد از این قرار است: تظاهرات خیابانی به شکل محسوسی فروکش کرده اما خیابان «خالی» نشده است. نکاتی وجود دارد که باید روی آنها دست گذاشت و آنها را برجسته کرد. در جریان فراخوان سه روزه‌ی اخیر برای چهارده تا شانزده آذر، هرچند انتظار ساخته‌شده‌ی پیش از آن برآورده نشد اما برای نمونه با تظاهرات و درگیری شدید مردم اردکان در شب شانزده آذر روبه‌رو شدیم که به لحاظ تحلیلی اهمیت دارد. درگیری‌ای با آن درجه از شدت که نه تنها در شب شانزدهم آذر، بلکه در فردای آن در هفدهم آذر نیز منجر به گسیل نیروهای سرکوب از یزد و شهرهای اطراف به اردکان شد. نکته‌ی بااهمیت قیام در اردکان این است که توجه کنیم از ابتدای این قیام تا شانزده آذر هیچ اتفاق معینی در این شهر روی نداده بود. بنابراین خشم و انرژی انباشت‌شده در درون جامعه چنان است که هنوز بعد از قریب به هشتاد روز و این حجم از سرکوب، شهری به شهرهای قیام افزوده می‌شود. علاوه بر این در شب اعدام محسن شکاری، انبوهی از مردم در مسیر آزادی حضور یافتند. به گفته‌ی شاهدان عینی هرگز در طول نزدیک به هشتاد روز گذشته چنین جمعیتی در تهران دیده نشده بوده است، هرچند این جمعیت بزرگ امکان به هم پیوستن و تبدیل ترافیک انسانی به تظاهرات را نیافت. باز بنا به مشاهدات عینی علاوه بر درگیری‌های پراکنده و شکل‌گیری تجمعات کوچک اما تا حدی تعرضی در ستارخان و نارمک که گفته شده بود محل زندگی یا کار محسن شکاری یکی از دو محله بوده است، در بسیاری از خیابان‌های فرعی منشعب از آزادی هم گله به گله جوانانی دیده می‌شده‌اند که مترصد درگیری با نیروهای سرکوب بوده‌اند. باز برگزاری تظاهرات سکوت در تبریز، کرمانشاه، قروه و... با حضور جمعیتی قابل توجه که برای نمونه در کرمانشاه به تهاجم نیروهای سرکوب ختم شد، فارغ از سویه‌های مخاطره‌آمیز غلبه‌ی «تظاهرات سکوت» به عنوان شکل متاخر اعتراضات، اما در ضمن شرایط مجموعن نشان‌دهنده‌ی این است که مردم هم‌چنان در صورت گشوده شدن مفری قصد حضور در خیابان دارند و خشم و انرژی متراکمی از قیام در فضا موجود است.

بنابراین در مقام یک جمع‌بندی کوتاه و مختصر در وضعیت «ثبات شکننده»ای به سر می‌بریم که به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را به فروکش قیام تعبیر کرد اما در ضمن تفاوت این وضعیت با وضعیت هردم ملتهب و نوشونده‌ی گذشته‌ی قیام نیز چشمگیر است. این وضعیت هم می‌تواند با گسترش و تعمیق سازماندهی‌های منبعث از قیام، اشکال نوین و اعتلایابنده‌ای از تداوم قیام و منطق خیابان را در دستور کار بگذارد و هم می‌تواند به ثباتی فرسایشی بدل گردد که طی آن رفته رفته خشم به استیصال و امید به یاس تبدیل شود.

به این‌ترتیب در این شرایط حفظ امید مهم‌ترین دستورالعمل هر نیروی انقلابی است اما باید بدانیم «امید» بذر هویت ما یا هیچ‌کس دیگری نیست. با توصیه‌ی اخلاقی یا ایمان سیاسی نمی‌توان «امید» را حفظ کرد. نمی‌توان در انزوای فردی از «امید» حراست کرد. نمی‌توان در توئیتر و اینستاگرام امیدوار ماند. «امید» با هشتگ زدن و نفرین کردن و آرزوی رهایی باقی نمی‌ماند و با کمال تاسف برای حفظ «امید» نمی‌توان روی راهپیمایی سکوت و شعار از پشت پنجره حساب کرد. حفظ «امید» بیش از هر چیز یک دستور کار عملی است. تنها آن کسی می‌تواند امیدوار بماند که عملن در حال انجام مبارزه‌ای است که مسیری به سوی رهایی می‌گشاید. کوتاه و مختصر از این پس همچنان نیاز داریم سازمان بیابیم، اگر سازمان یافته‌ایم سازمان‌یافته‌تر شویم تا اساسن بتوانیم به استراتژی‌هایی برای تداوم مبارزه بیندیشیم. نطفه‌های ابتدایی چنین رویکردی را در برخی کمیته‌های شکل‌گرفته از درون قیام دیده‌ایم. برای نمونه گروه «مبارزانِ خیابان» در آخرین بیانیه‌ی خودشان نوشته‌اند: «ما مبارزان خیابان [...] تصمیم بر آن گرفته‌ایم که با تشکیل پایه‌های شورای مردمی در محلات نخستین جرقه‌های کار را آغاز کنیم» یا «جوانان انقلابی محلات مریوان» در یکی از آخرین بیانیه‌های خودشان نوشته‌اند: «حضور جوانان و پیشگامی در اعتراضات خیابانی و میدانی، از آغاز جنبش انقلابی تاکنون فضای مبارزاتی انقلابی و تداوم آن را حفظ کرده است. این حرکت خودجوش اجتماعی، امروز این ظرفیت را دارد که گامی جلوتر برای سازماندهی و نظم و نسق دادن و هدفمند کردن مبارزات و اعتراضات خود بردارد. یعنی روی زمین سفت و واقعی محلات شبکه‌های خود را سازمان و گسترش دهد». اینها دقیقن نکاتی است که رفقای فعال در این کمیته‌ها و هسته‌ها می‌توانند از آن سخن بگویند چون در حد معینی سازمان یافته‌اند. بنابراین معنای دقیق و اخص «حفظ امید» همین است: سازمان یافتن و هرچه بیشتر سازمان یافتن نه برای سازمان یافتن، بلکه برای تداوم نبرد. مختصات این سازماندهی و این تداوم را البته باید دقیقن مشخص کرد، هم در عرصه‌ی عمل و هم در ترویج نظری آن با بهره‌گیری از تجارب تاریخی و بین‌المللی و بازاندیشی و جمع‌بندی راه طی شده در همین هشتاد روز. روند انقلاب در هر قدم نیازمند جمع‌بندی دوباره‌ی گذشته و ترسیم دوباره‌ی افق آینده است.