در گفت‌وگو با رفقای کلکتیو ۹۸

رفقای کلکتیو ۹۸ در یادداشتی کوتاه به نقد متنِ «چرا فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر مهم است؟ و چرا مهم نیست؟» پرداخته‌اند؛ به باور ما چنین گفتگوهایی مهم و ضروری‌اند و از این رو در سطرهای آتی تلاش می‌کنیم به سهم‌ خودمان به نکاتی که این رفقا در متن‌شان اشاره کردند بپردازیم و در این هم‌اندیشی مشارکت کنیم.

رفقای کلکتیو ۹۸ در این متن نقد می‌کنند که رویکرد یادداشت ما نسبت به این سه روز «واپس‌نگر (retroactive)» بوده است و گویی فارغ از نتیجه‌ی این سه روز همواره در تمام زمان‌ها و بزنگاه‌ها می‌توان با آرامش خاطر از اشتباهات درس گرفت و با سنجش وضعیت برای آینده استراتژی‌های در خور اتخاذ کرد. در ادامه این رفقا با نقد «سوسیالیسم آسوده‌خاطر» تاکید می‌کنند که «درک و برداشت از زمان تاریخی اهمیت دارد و نباید اهمیت سرنوشت‌ساز بزنگاه‌های تاریخی را دست‌کم گرفت».

بر خلاف آنچه رفقای کلکتیو ۹۸ به متن نسبت داده‌اند، از همان سطور اول تاکید کرده‌ایم که این سه روز ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر روزهای با اهمیتی از قیام هستند و بی‌اهمیت جلوه دادن آن را در هم‌ارزی با اغراق در اهمیت آن، به عنوان «اشتباهی مهلک» برشمرده‌ایم. تأکیدمان اما بر این نکته بوده است که این اهمیت معنایش «پایانِ کار» قیام نیست. بنابراین نه تنها اهمیتِ این «بزنگاه» را نادیده نگرفته‌ایم بلکه اتفاقا در چنین برهه‌‌ای بر دو مساله دست گذاشتیم: یکی خیانت به تداوم و تعمیق قیام از جانب اپوزیسیون راست و دیگری مساله‌ی فهم این بزنگاه در بستر فرآیند قیام و ضرورت جمع‌بندی و بازنگری دائم. این دو مساله پیوندی درونی با یکدیگر دارند چرا که تنها اگر این بزنگاه را در بستر فرآیند کلی قیام و ملزومات مقطعی‌اش ببینیم می‌توانیم در مقابل تحدید/تهدید شدن انرژی و خشم قیام بایستیم.

در بخشی از نقد رفقای کلکتیو بر متن منجنیق آمده است: «نگارنده یا نگارندگان طوری از وضعیت سخن می‌گویند که گویی تا ابد می‌توان آزمون و خطا کرد و تا ابد برای سرنگونی جمهوری اسلامی زمان هست: فرصت‌های نظیر ۱۴، ۱۵ و ۱۶ بی‌نهایت‌اند!» و در ادامه «اطمینان از اینکه مومنتوم انقلابی به همین ترتیب ادامه پیدا خواهد کرد یا جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط باقی خواهد ماند...». در واقع اما آنچه ما را به نوشتن آن متن وادار کرد از قضا پافشاری بر این بود که لحظه‌ی انقلاب ابدی نیست و چنین فرصت‌هایی در تاریخ کمیاب‌اند و بنابراین بار کردن انتظاری بیش از امکان‌های نهفته در فراخوان‌ها بدون در نظر گرفتن سطح سازمان‌یافتگی نیروهای انقلابی می‌تواند احساس شکست و یأسی فراگیر را ایجاد کند که هر چند مساوی با شکست نیست اما می‌تواند قیام را وارد مرحله‌ای فرسایشی از نبرد کند. این در حالی‌ست که قیام به رغم افول نسبی حضور توده‌ها در خیابان هم‌چنان در موقعیت احضار امکان‌های جدید از سوی نیروهای تاکنون به میدان نیامده قرار دارد و عدم تحقق اهداف یک فراخوان مشخص نباید این موقعیت را که برای ما معادلی برای همان مومنتوم [پیشا]انقلابی‌ست تضعیف کند؛ به این معنا که آن را از دستور کار خارج کرده یا همه‌چیز را تمام‌شده تلقی کند. نکته‌ای که بایستی مضمون سازمان‌دهی‌ قرار گیرد تدارک احضار این امکان‌هاست؛ امکان‌هایی که -ضمن تأکید بر اهمیت و کارکردِ فراخوان‌های واقعی و برخوردار از پایه‌های مادی در بزنگا‌ه‌های مختلف- صرفا با فراخوان دادن قابل احضار نبوده و نیازمند سطوح تعمیق‌یافته‌تری از نبرد ایدئولوژیک و سازماندهی سیاسی و میدانی است.

از این نظر نه با «آسودگی خاطر» که با احساس مسئولیت نسبت به تداوم و پیشروی خیزش چنین متنی را در بزنگاهِ فراخوان‌های سراسری منتشر کردیم. زیرا در عین همراهی کامل با دغدغه‌ی رفقای کلکتیو ۹۸ نسبت به آن «سوسیالیسم آسوده‌خاطر» که فهمی یکدست و همگن از لحظات و مقاطع تاریخی دارد، معتقدیم نیروهای انقلابی وظیفه دارند هم‌زمان نسبت به شق دیگری از «سوسیالیسم آسوده‌خاطر» نیز هشیار باشند که مفهوم و ارزش لحظه‌ی انقلابی را تنها در اهمیت فوری و بی‌واسطه‌ی آن لحظه در جهت سرنگونی نظام دولتیِ مستقر فهم می‌کند. این شق دیگر، از آنجا که یا از پیروزی یا از شکست جبهه‌ی سوسیالیسم در فردای سرنگونی «آسوده‌خاطر» است نیازی به ثبت و درک «لحظه» در یک « فرایند انقلابی» نمی‌بیند؛ فرایندی که ضرورت جمع‌بندی مداوم و تعریف استراتژی و تاکتیک‌های متناسب در نبردهای چندوجهی و سازمان‌یافته با انواع و اقسام ضدانقلاب را در دستور کار قرار می‌دهد. بی‌آنکه بخواهیم چنین رویکردی را به درک رفقای کلکتیو ۹۸ از مبارزه و سیاست انقلابی نسبت دهیم، به نظر می‌رسد در این متن خاص که رفقا در نقد یادداشت منجنیق منتشر کرده‌اند، به رغم ارجاعاتی نظیر نقد دانیل بن‌سعید به انترناسیونال دوم، محتوای انقلابی و سوسیالیستیِ «لحظه» و «فرصت» تا حد زیادی به فراموشی سپرده شده و چه بسا مفهوم «فرصت» در بخش‌های مختلف متن صرفن به «فرصتی برای سرنگونی» تقلیل می‌یابد. شاید غفلت از همین نکته‌ی اساسی در خوانش کلکتیو ۹۸ از بخش پایانیِ یادداشت منجنیق منجر به این شده که تعبیری چون «سوسیالیسم آسوده‌خاطر» احضار شود، حال آن که در نقدِ به‌جای رفقا به «آسوده‌خاطری» خبری از دغدغه و افق سوسیالیستی نیست. آیا رفقا سقوط جمهوری اسلامی را مترادف با رهایی و پیروزی سوسیالیسم می‌دانند که ادعای متن منجنیق مبنی بر در سراشیبی سقوط قرار داشتن رژیم را این‌گونه تعبیر کرده‌اند؟ با شناختی که از این رفقا داریم بی‌شک چنین نیست. شاید باید در انتهای متن تأکید می‌کردیم که گرچه خبر سقوط در این سراشیبی بی‌شک برای جمهوری اسلامی خبری ناگوار است، اما این لزومن به معنای پیروزیِ اهداف و آرمان‌های مبارزات انقلابی و رهایی‌بخش نیست. پس نه تنها دلیلی برای آسودگی خاطر وجود ندارد بلکه این امر مسئولیتی صدچندان را بر دوش نیروهای انقلابی می‌گذارد تا ابزارهای تحلیلی و تشکیلاتی خود را نه صرفن در جهت سرنگونی نظام سیاسی حاکم که برای پیروزی «انقلاب» به کار گرفته و گسترش دهند. چرا که سرنگونی جمهوری اسلامی نه هدف غایی این مبارزه‌ی انقلابی که یکی از شروط لازمِ آن است، و از این منظر چگونگیِ تحقق این شرط لازم اهمیتی استراتژیک و تعیین‌کننده می‌یابد.

پس تا جایی که به مساله‌ی زمان‌مندی کنش‌های اعتراضی باز‌می‌گردد ما نیز با رفقای کلکتیو ۹۸ همدلیم که روند وقایع، ابتکارات توده‌ای و حوادث غیرقابل‌پیش‌بینی می‌توانند سرنوشت قیام و مبارزه‌ی انقلابی را عمیقا متاثر کنند و به همین خاطر این سه روز را روزهای مهمی در تقویم مبارزات انقلابی می‌دانستیم. حمایت‌های گسترده‌ی اقشار و گروه‌های مختلف از این فراخوان سه‌روزه از سویی انتظارات را بالا برد و از سویی ضرورت وفاداری به سنت خیابان و مبارزه‌ی انقلابی ایجاب می‌کرد تا برای پیشروی و حفظ توان مبارزاتی به راهی که تا به امروز آمده‌ایم دوباره نگاه کنیم. به همین خاطر دقیقا چون زمان قیام در نظر ما به لحاظ کیفی یکسان و یکدست نیست از کثرت فرم و محتوای مبارزاتی در فازهای مختلف قیام (اعتراضات خیابانی، تشکیل کمیته‌های قیام و…) نوشتیم. بنابراین «بزنگاه» در نظر ما ورای یک قرار و فراخوان اعتراضی سراسری‌ست چرا که باور داریم که برای مداخله‌ی متشکل در وضعیت باید «بزنگاه» را «آوردگاه» فهمید و برای فتح سنگر‌ها می‌بایست توزان قوا، سطح سازمانیابی و شیوه‌های مداخله را از نو ارزیابی کرد و تدارک دید. از این نظر اگر زمان برای سرنگونی‌طلبان خطی‌ ممتد به سوی پایان کار، یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی‌ست، و برای سوار شدن بر گرده‌ی اعتراضات به پول، بازوهای رسانه‌ای و حمایت دولت‌های امپریالیستی متکی‌اند، زمان برای انقلابیون دوار است. پرسش‌های قدیمی بارها و بارها در بزنگاه‌های قیام پیش روی انقلابیون قرار می‌گیرند و متناسب با مقتضیات وضعیت و در پیوند با بدن‌های واقعی اعتراض در خیابان، محل کار و تحصیل، خانه و محله پاسخ‌های نو پیش کشیده شده، جمع‌بندی شده و چراغ ادامه‌ی‌ راه می‌شوند. تجربه‌ی این قیام هم از روز اول تا به امروز جز این نبوده است که هر کجا سنگربندی خیابانی ناممکن شده ترجمان دیگری از خیابان و مبارزه سر بر کشیده‌اند و به‌رغم سرکوب، مبارزات صنفی نیز همبسته با خیابان در شکل ابتکارات گوناگون (اعتصابات تعرضی، همبستگی‌های نمادین، جاده‌بندی و غیره) تجربه شده‌اند.

حالا که این سطور را می‌نویسیم حدود دو هفته از بزنگاهِ ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر گذشته است. عدم جمع‌بندی وضعیت و نتایج آن فراخوان اما به سرعت منجر به صدور فراخوان سه‌روزه‌ی جدیدی برای ۲۸، ۲۹ و ۳۰ آذر شد که استقبال از آن، به شکلی قابل پیش‌بینی، از فراخوان گذشته هم کمتر بود هرچند هم‌چنان وضعیت را می‌توان «ثبات شکننده» توصیف کرد. و این به وضوح نشان می‌دهد که بدون جمع‌بندی‌های ضروری برای ترسیم مسیر پیش رو نه تنها راهی برای تداوم مبارزه گشوده نمی‌شود بلکه با فرآیند مخرب مصرف «ایده‌ی انقلاب» توسط انقلابیون نیز روبه‌رو خواهیم شد. اکنون که دستگاه سرکوب با تمام قوا می‌تازد و بحران‌های مرکب ساختاری شکاف عمیقی در وضعیت انداخته‌اند، ما برای پیشروی قوای خود، همراه کردن جنبش‌های صنفی و اجتماعی، برای ساختن یک «ما»‌ی متشکل، هدفمند و با برنامه، در آینه‌ی درس هایی که از لحظات متفاوت و فرایند کلی قیام استخراج می‌شوند، به استراتژی و تاکتیک‌های مداخله‌ی آتی نگاه می‌کنیم. این درس‌ها را بی‌شک نه از جایگاه صرفن بیرونی ناظر بلکه از درون قیام و در مقام اندامی فعال از آن می‌توان بیرون کشید. در عین‌حال جمع‌بندی آنها برای رشد و اعتلای قیام در عرصه‌ی عمل نیازمند نوعی فاصله‌گذاری از درون است، که قادر به درک و تعریف کنش متناسب با هر لحظه‌ی خاص در بستر یک فرایند کلی باشد.