چه می‌شود کرد؟

شب گذشته شکوه اتحاد و همبستگی مردم را در مقابل زندان رجایی‌شهر به چشم دیدیم. با این‌که همه‌ی شواهد و قرائن حاکی از آن بود که جمهوری اسلامی قصد دارد حکم اعدام محمد قبادلو و محمد بروغنی را اجرا کند، و حتا یکی دو اکانت وابسته به نهادهای امنیتی در ساعات اولیه‌ی سحرگاه با خوشحالی از اجرای حکم خبر دادند، اما دستگاه حاکم در مقابل عزم و اراده‌ی مردم متحد عقب‌‌نشینی کرد و احکام جنایتکارانه‌ی اعدام اجرا نشد. مردم که به فراست دریافته بودند توهماتی نظیر «کفالت سیاسی» کاری از پیش نمی‌برد، این‌بار به جای این‌که در توئیتر کفیل‌های سیاسی را برای «ابراز نگرانی و تاسف» خبر کنند، خودشان راسن وارد کارزار شدند و با حضور در مقابل درهای زندان دستگاه اعدام را، به صورت موقت، متوقف کردند.

همه‌ی ما اما به خوبی می‌دانیم این عقب‌نشینی موقتی است. جمهوری اسلامی حالا مانند موجود زخم‌خورده‌ای مترصد فرصت است تا با اجرای احکام اعدام محمد قبادلو و محمد بروغنی به مردم ثابت کند هنوز توان «حکمرانی» را دارد و بی‌توجه به خشم و انزجار عمومی می‌تواند جایگاه انحصاری جلاد را حفظ کند. پس نه تنها جان محمد قبادلو و محمد بروغنی هم‌چنان و شدیدتر از گذشته در خطر است بلکه جان تعداد زیادی از زندانیانی که برای آنها حکم اعدام صادر شده و یا با اتهاماتی نظیر «محاربه» و «افساد فی‌الارض» روبه‌رو شده‌اند نیز در خطر است.

بنابراین تبدیل دستاورد شب گذشته به برنامه‌ای برای عمل هم ضرورت دارد و هم فوریت. در مقابل جمهوری اسلامی حتا یک قدم هم نباید عقب نشست اما معنای عملی این جمله یعنی چه؟ در متن فلاخن شماره‌ی دویست و بیست و چهار با عنوان «قدم بعدی چیست؟» توضیح دادیم که چگونه اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی با تولید چهل سال گفتار ایدئولوژیک ضدانقلابی رابطه‌ی توده‌ی مردم را با صد و بیست سال تاریخ مبارزه برای آزادی و برابری قطع کرده است. اکنون زمان آن است که ذره ذره بر این قطع ارتباط فائق شویم و از تجربه‌ی مبارزات گذشته بیاموزیم.

هم در دوره‌های گوناگون از سلطنت پهلوی، به ویژه دهه‌ی پایانی آن و هم در دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد، خانواده‌های زندانیان سیاسی در مرکز مبارزه برای حفظ جان زندانیان بوده‌اند. این خانواده‌ها که ابتدا همدیگر را در مقابل زندان‌ها و در سالن‌های ملاقات پیدا می‌کردند به مرور روابط بیرون از زندانشان را گسترش داده و عملن به جنبشی برای نجات جان زندانیان و هم‌چنین دفاع از حقوق آنان تبدیل شدند. آنها بارها دسته‌جمعی به نهادهای قضایی و سیاسی مراجعه کردند و نامه نوشتند، در صورت لزوم سراغ مراجع مذهبی رفتند، تحصن کردند، تجمع کردند، اخبار را به رسانه‌ها و سازمان‌های مبارز خارج و داخل ایران انتقال دادند و در این مسیر شگفتی‌ها آفریدند. در واقع خانواده‌ها در مسیر تکاملی مبارزه‌ی خودشان آرام آرام از جمعی اقوام نگران وضعیت بستگان زندانی‌شان به یک نیروی مبارزاتی جدی تبدیل شدند که دیگر تنها به نجات جان فرزندانشان یا دفاع از حقوق آنها نمی‌پرداختند.

در عین‌حال این را در نظر بگیریم که شرایط اجتماعی در ادوار گذشته به کل متفاوت بود و امکان کسب حمایت توده‌ای از مردم نه ممکن بود و نه در دسترس. ما در شرایط متفاوتی به سر می‌بریم که همین شب گذشته، مانند شب شورش در زندان اوین، و موارد دیگر در ماه‌ها و سال‌های قبل، صدها نفر از مردم، سواره و پیاده برای حمایت از مبارز زندانی با خانواده‌ی آنها همراه شدند و همین حمایت توده‌ای بود که در نهایت جمهوری اسلامی را به عقب‌نشینی وا داشت.

باید بر این نکته هم تاکید کرد در تمام تجارب گذشته خانواده‌ها هرچند در مرکز این مبارزه بودند اما تنها نبودند. نیروهای مبارز همواره در کنار خانواده‌ها حضور داشتند و آنها را در موارد گوناگون، به ویژه در زمینه‌ی تماس با رسانه‌ها و سازمان‌های انقلابی یاری می‌کردند. اهمیت خانواده‌ها اما همواره در این بود و است که اگر خانواده‌ها در مرکز این مبارزه قرار نداشتند و قرار نداشته باشند، از نیروهای مبارز به تنهایی هیچ کاری ساخته نیست. اگر خانواده‌ی محمد قبادلو شب گذشته به سمت زندان رجایی‌شهر حرکت نمی‌کردند شاید چنین اجتماعی از مردم شکل نمی‌گرفت و اگر هم می‌گرفت با سرعت پراکنده می‌شد. اما برای مادر و پدر محمد قبادلو، مسئله حفظ جان فرزندشان بود، که شنیده بودند برای اجرای حکم به انفرادی منتقل شده است و بنابراین تا هر ساعتی که لازم بود و در هر شرایطی مقابل زندان ماندند و به این‌ترتیب امکان و انگیزه‌ی باقی ماندن مردم را نیز فراهم کردند.

بنابراین شاید مهم‌ترین قدمی که می‌توان برای حفظ جان زندانیان محکوم به اعدام و در ضمن دفاع از حقوق زندانیان، که به اشکال مختلف نقض می‌شود، برداشت ایجاد پیوندی ماندگار، سازمان‌یافته و فعال میان خانواده‌های زندانیان سیاسی، به ویژه زندانیان محکوم به اعدام یا در خطر صدور حکم اعدام است. «کمیته»ای برای دفاع از جان و حقوق زندانیان سیاسی با محوریت و مرکزیت خانواده‌های آنان.

بدون شک یکی از موانع عملی شکل‌گیری چنین کمیته‌ای این است که بسیاری از خانواده‌های زندانیان سیاسی، به خصوص بخش وسیعی از افرادی که در جریان قیام ژینا بازداشت شده‌اند، هیچ تجربه یا شناختی از برخورد با دستگاه سرکوب سیاسی ندارند. بسیاری از آنها در بدترین شرایط ممکن است گذرشان به کلانتری و گشت ارشاد و آگاهی افتاده باشد اما به خوبی می‌دانیم در مورد دستگاه‌های امنیتی و سیستم قضایی متصل به آنها، ماجرا به کلی چیز دیگری است. به همین دلیل است که در بسیاری موارد وعده‌های دروغین این دستگاه‌ها را باور می‌کنند و عملن در برابر آنها منفعل می‌مانند. در عین‌حال و بنا به تجارب گذشته بی‌تجربگی این خانواده‌ها موجب می‌شود گاهی مورد بهره‌برداری و سوءاستفاده‌ی جسدمعاش‌های خارج کشوری‌ای قرار بگیرند که تنها و تنها منافع شخصی و مالی خودشان را دنبال می‌کنند و برای آنها نجات جان زندانی و دفاع از حقوق او هیچ اهمیتی ندارد. در این میان به ویژه نقش خانواده‌هایی که بنا به دلایل مختلف، پیش از این با دستگاه‌های امنیتی درگیر بوده‌اند و تجارب ارزنده‌ای از نحوه و شیوه‌ی برخورد این دستگاه جنایتکار با زندانیان و خانواده‌های ایشان دارند و نیز بنا به تجربه‌ی زیسته به خوبی می‌دانند کدام جریان‌ها دنبال سوءاستفاده از زندانیان سیاسی هستند، دارای اهمیت حیاتی است.

در عین‌حال نیروهای مبارز در پیوند با مبارزه‌ی خانواده‌ها تکالیف مشخصی بر عهده دارند. تشکیل شبکه‌ها و کمیته‌های حمایتی از خانواده‌ها، همراهی با آنها در کلیه‌ی مراحل مبارزه‌ای که می‌کنند، به عهده گرفتن اموری که لزومن می‌تواند در تخصص یا توان خانواده‌ها نباشد، شکل دادن به امکانی جمعی که در صورت لزوم بتواند کمک‌های مالی مردمی را برای مصرف در موارد مشخص و معلوم جذب کند و تلاش برای شکل دادن به شبکه‌ها و جمع‌های تخصصی ضروری. برای نمونه تشکیل شبکه‌ای از وکلای مبرز و شجاع برای دفاع از زندانیان یکی از این امور است. در این زمینه نیز تجاربی در دست است که می‌توان به آنها مراجعه کرد. در جریان بازداشت جمعی دانشجویان چپ در آذر و دی‌ماه ۱۳۸۶، به ابتکار ناصر زرافشان جمعی از وکلا شکل گرفت که پرونده‌ی بازداشت‌شدگان را بین خودشان تقسیم کردند و به‌طور دائم در جلساتی که برگزار می‌کردند موارد حقوقی و در صورت ضرورت سیاسی را با هم به مشورت می‌گذاشتند و به این‌ترتیب توانستند از اغلب بازداشت‌شدگان در آن دو ماه به شکل موثری، در چارچوب بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی، دفاع کنند. در عین‌حال ارتباط دائمی این جمع وکلا با خانواده‌های دانشجویان بازداشتی به یکی از محورهای ارتباط این خانواده‌ها با هم و همکاری ثمربخش آنان برای دفاع از فرزندان و بستگان زندانی‌شان تبدیل شد.

بنابراین هرچند شکوه همبستگی شب گذشته در مقابل زندان رجایی‌شهر مایه‌ی مباهات و دلگرمی است، هرچند باید از تک تک افرادی که در نیمه‌شب یخبندان زمستانی خودشان را به مقابل زندان رساندند تا خانواده‌ی محمد قبادلو تنها نباشند ممنون بود اما همه‌ی ما، و همان دوستان عزیز و رزمنده نیز می‌دانیم و می‌دانند که این کافی نیست. گرچه این را باید در نظر داشت که این ماشین کشتار سرانجام و تنها با خرد شدن و سرنگونی‌اش متوقف خواهد شد. تا آن زمان باز هم «شهید» خواهیم داد و این موضوع دیگری است اما اگر از خودمان می‌پرسیم برای متوقف کردن ماشین کشتار جمهوری اسلامی در کوتاه‌مدت چه باید بکنیم، جمع‌بندی و تداوم منطقی تجربه‌ی شب گذشته راهگشاست: هشتگ نزنیم، سازماندهی کنیم.