اولین روز ماه مه، روز رویاهای ماست. روزی برای به یاد آوردن رویای تسخیر جهانی که از آن خودمان است. اولین روز ماه مه روز ماست.

ما بخشی از مردمی هستیم که امپراتوری سرمایه‏‎داری روزگارمان را سیاه کرده است. دولت آلمان می‌‏خواهد ما را با کار یک یورویی اجباری، با دوره‌‏های آموزشی تحمیلی، با محدود کردن حقوق بیکاری و با دشوار کردن تمدید ویزای دانشجویی و کاری تحت انقیاد درآورد. کار دیگر تنها مکانیزمی برای آفریدن ارزش نیست، کار و پول ابزار لخت و عریان سرکوب و کنترل اجتماعی مهاجران است.

از چنین جایگاهی است که به گرامیداشت روز جهانی کارگر آمده‌‏ایم اما باور داریم در زندگی کارگران هیچ امر مقدسی در جریان نیست. ما از زندگی دشواری که به کارگران تحمیل شده است، متنفریم. ما از غارت و چپاول و تاراج، از خانه‌‏های تو سری خورده‏‌ی اجاره‌‏یی، از حقوق‏‌های عقب افتاده، از قراردادهای موقت، از دستمزدهای زیر خط فقر، از بردگی نوین، از اخراج و تعدیل و ترفیع و تطمیع متنفریم.

ما از زندگی‏ کسانی که برای نمردن از گرسنگی در معرض خطر مرگ از خستگی باشند، بیزاریم. ما از زندگی دشواری که در آن پشت در پشت، فرزندان در پی پدران برای افزوده شدن دستمزد مبارزه کنند ولی هیچ اثری از خود "زندگی" در آن نباشد، بیزاریم. ما از گدایی کردن حقوق بیزاریم. ما از لابه کردن برای "رسمی" شدن و به "رسمیت" شناخته شدن بیزاریم.

ما با چاپلوسی دست‏‌های پینه بسته را نمی‌‏بوسیم تا از کارگران بخواهیم به فقر و تحقیری که در آن زندگی می‏‌کنند، فخر بفروشند. ما می‌‏خواهیم کارگران از زندگی خودشان متنفر باشند تا بخواهند آن را تغییر دهند. مانند ما که از زندگی خودمان، از جهانی که در آن زندگی می‌‏کنیم، متنفریم و می‌‏خواهیم آن را تغییر دهیم.

ما نمی‏‌خواهیم تنها مصرف کننده‌‏ی حرف‏‌های خوب و آرمان‏‌هایمان باشیم. می‌‏خواهیم آرمان‌‏هایمان را زندگی کنیم. مبارزه‏‌ی ما تنها با سرمایه‌‏داری نیست. ما با منطق استثمار و بهره‌‏کشی مبارزه می‌‏کنیم. نقطه‌‏ی اتصالی که "مردم" را به هم پیوند می‌‏دهد. کارگران و معلمان و دانشجویان، زنان و همجنس‌گرایان و مهاجران، ترک‏‌ها و کردها و عرب‌‏ها، بلوچ‌‏ها و ترکمن‌‏ها، بهایی‌‏ها و سنی‌‏ها و یهودی‌‏ها و مسیحی‌‏ها، روزنامه‌‏نگاران و پرستاران و هنرمندان.

ما مهاجران و تبعیدی‌‏های سرزمینی هستیم که مردمانش سال‏‌هاست برای برابری و آزادی مبارزه می‌‏کنند. ما از سرزمینی می‏‌آییم که زندان‌‏های رسمی و غیررسمی‌‏اش پر است از کسانی که برای دخالت در سرنوشت جمعی مردمشان و برای تغییر وضعیت موجود مبارزه کرده‌‏اند. سرزمین ما، سرزمین زندان‌‏هاست. سرزمین گورهای بی نشان. سرزمین باتوم و چماق و دستبند. سرزمین شکنجه و انفرادی و سرکوب. با این همه باور داریم اگر تنها یک بار و از سر اتفاق چشم‏‌هایمان را باز کنیم دیگر خواب راحت نخواهیم داشت تا زمانی که رویاهایمان را تصاحب کنیم. این فراخوانی است به باز کردن چشم‏‌هایمان، به طلب کردن هر چیزی که ممکن نیست و ما آن را به دست خواهیم آورد.

ریشه‏‌های خیابانی _ برلین

stree-troots-cpy