در روزهای همین زمستان و همین «زمستان» به یاد می‌آوریم آنهایی را که می‌خواهند نام‌هایشان را فراموش کنیم، آرمانشان را فراموش کنیم و فراموش کنیم چرا، چه زمانی و چگونه کشته شدند. آنها را با تمام آن چیزی که بودند و آن چیزی که خواستند به یاد می‌آوریم و مراسم تشییع آنان را بدون حضور میلیونی، مراسم تشییع پنهانی، نیمه‌شب با حضور جلادان. «همان اواسط تابستان» شعری است از علیرضا آدینه که آن را با صدای خودش خوانده است.

 

همان اواسط تابستان، ۱۳۶۷

عموعلی و عموعرفان، ۱۳۶۷

دو گل، دو شاخه‌ی از گل پُر

هزار قیچی و گازانبر

اوین، مراسم گلریزان، ۱۳۶۷

هزار شاخه نباتِ تلخ

هزار حجله‌ی خون‌آلود

شبِ عروسی در زندان، ۱۳۶۷

بله نگفتنِ سارا هی ی ی ی

به رسم رفتن و گل چیدن

نگاه وحشی زندان‌بان، ۱۳۶۷

و لاک می‌زندش با خون

به ده هلالکِ بی‌ناخون

به هشت بندیِ ده فرمان، ۱۳۶۷

ولاکن از به ولاکن من

ولاکن از به اَدِرکاسَن

ولاکن از به جماماران، ۱۳۶۷

وطن کجاست که آوازم

نمی‌رسد به تو بیش از پیش؟

کجاست مقبره‌الانسان، ۱۳۶۷

هنوز قصه همان قصه‌ست

حدیث سفره و بوی نفت

همان اواسط تابستان

...