اگر در جنگلِ شبتابِ صمد بهرنگی بعضی جانوران شبتاب را مسخره میکردند و میگفتند: "با یک گل بهار نمیشود. تو بیهوده میکوشی با نور ناچیزت جنگلِ تاریک را روشن کنی"؛ در جنگلِ این روزهای شبتاب هستند جانوران چپنمایی که نور رو منکرند، روز را منکرند، همدست شب به قراول نشستهاند. همین است که در پاسداری بیشرمانه از وضعیت برای «ادارهی شورایی»، برای «بدیل شورایی»، برای «قدرت شورایی»، برای هر نیرویی که افق آینده را ترسیم کند، پروندهسازی میکنند که «پروندهسازی» زاد و رود و دلیل وجودشان است. «شبتاب» اما در همین روزهای کرونایی، در همین کشاکش مرگ و زندگی که هر لحظه در خیابان جاری است بر آرمان رهایی پای میفشارد، همدست توده میماند و بر دیوارهای ماتمگرفتهی شهر نقش خورشید فردا را ترسیم میکند: خورشید سرخ فردا.
آلترناتیو ما شوراست