چند سال پیش وقتی نسخه‌‌ی صوتی «صدای کودتاچی‌های ۲۸ مرداد در رادیو» را منتشر کردیم نوشته بودیم: «گوش خوابانده بودند، گوش خوابانده بودند به صدای رادیو در انتظار فرمان مقاومت از اتاق نخست‌وزیر. فرمان مقاومت اما هرگز نرسید. ظهر داغ مرداد بود. و ما زخمی مرداد ماندیم، زخمی کودتای مرداد. صدا اما در گوش شهرها پیچید: "الو! الو! اینجا تهران، الو! الو! اینجا تهران، مردم! خبر بشارت‌آمیز. چند دقیقه‌ی دیگر سرلشکر زاهدی، نخست‌وزیر، پیام شاهنشاه را برای شما قرائت می‌کند. مردم شهرستان‌های ایران بیدار و هوشیار باشید. مصدق خائن فرار کرده است... مردم حسین فاطمی را قطعه قطعه کرده‌اند...". وحشت همان دم آمد و ماندگار شد. و بعد آمدند و بردند، خانه به خانه آمدند و دسته دسته بردند. بردند زندان قصر، بردند قزل‌قلعه، بردند برازجان، فلک‌الافلاک، عادل‌آباد، بردند خارک. بردند میدان تیر لشکر دوم زرهی و گل‌ها روی سینه‌ها شکفت. "قیام ملی ۲۸ مرداد" در خون "عاشق‌ترین زنده‌گان" پیروز شد. تخت سلطانی با دستان پر توان چاقوکِش‌های تاج‌بخش و رجاله‌های شاه‌دوست و جاکش‌ها و خانم‌رییس‌های قلعه، با حضور قاطع افسران و درجه‌داران قپه بر دوش و گوش به فرمان اعلی‌حضرت و والاحضرت و سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا، با صحنه‌گردانی آنانی که حتا پیش از کودتا جبهه عوض کرده بودند از مظفر بقایی و حسین مکی تا سید ابوالقاسم کاشانی حفظ شد. جزیره‌ی آرامش روی خون و استخوان و بندهای پُر، چهار نعل به سوی تمدن بزرگ می‌تاخت. حالا حتا اگر شعبانِ تاج‌بخش هم به دست طناز تاریخ درست در همان ۲۸ مرداد مرده باشد، حتا اگر شکنجه‌گرها و دوستاق‌بان‌های سلطان در برنامه‌های "بی‌طرف" و میزگردهای "علمی" حاضر شوند، حتا اگر هنوز زخمی مرداد باشیم، زخمی کودتا؛ یک چیز را هرگز از یاد نخواهیم برد: یک بار، سال‌ها بعد از کودتا، بر مجسمه‌ی سرنگون آن سلطان رقصیده‌ییم، چه رقصیدنی. ما از یاد نبرده‌ییم، مدافعان وقیح آن "قیام ملی" و آن سلطانِ در گور هم از یاد نبرند.»

آن زمان البته نمی‌دانستیم سال‌ها خواهد گذشت و وقاحت چنان از حد خواهد گذشت که فرزند پادشاه متکی به کودتا، پادشاه دوباره بر اریکه نشسته به پشتوانه‌ی خون، آرزوی محاکمه‌ی جلادان تابستان ۶۷ در یک «ایران سکولار و دموکراتیک» را خواهد داشت و از «مرهم بر زخم مادران داغدار» و «گام بلند برای جنبش دادخواهی ایرانیان» ابراز شادمانی خواهد کرد. کسانی هم صیحه‌ی شادمانی کشیده‌اند که آنک رستم بود پهلوان و چه شاهزاده‌ی دادخواه تودل‌برویی داریم و اصلن چه اشکالی دارد که شاهزاده هم بخشی از «جنبش دادخواهی» باشد. هیچ‌کس البته به روی خودش نمی‌آورد که برخی از کسانی که در تابستان ۶۷، در پیرسالی طناب‌کُش شدند همان کسانی بودند که در جوانی در دادگاه‌های غیابی پدر تاجدار به مرگ محکوم شده بودند، هیچ‌کس به روی خودش نمی‌‎آورد که رفقای همین‌هایی که در تابستان ۶۷ به دار کشیده شدند همان‌هایی بودند که در دوران قدر قدرتی پدر تاجدار، حتا بدون تشریفات دست‌وپاگیر دادگاه‌های چند دقیقه‌ای تفتیش عقیده‌ی تابستان ۶۷، حتا بدون حضور نمایشی قاضی و دادیار و در حال گذراندن دوران محکومیت، در تپه‌های اوین به گلوله بسته شدند. چنین است که بعد از این همه سال، هنوز هم درست در سالگرد کودتای ۲۸ مرداد همه‌شان به دست و پا می‌افتند، وقیح‌ترها از نوفاشیست‌های تازه‌شاه‌اللهی‌ای مانند بابک مینا تا کهنه‌مزدورهای بنگاه‌های امپریالیستی مانند سعید قاسمی‌نژاد تلاش می‌کنند با «نقد» مصدق روی جنایت کودتا و کودتاچی‌ها را بپوشانند، شاهزاده به خواب می‌رود و نوتواب‌های سابقن چپ و سابقن مجاهدِ پیمان نوینی مطلقن دچار نسیان می‌شوند، چنان‌که برای یک روز «تاریخ» را از یاد می‌برند. بی‌آن‌که کسی گفته باشد سرکوبگران انقلاب کبیر ۵۷ جناح به حکومت‌نرسیده‌ی کودتای ۲۸ مرداد بودند، وارثان بر حق بروجردی و کاشانی و نواب صفوی و بهبهانی بودند که چون جناح حاکم کودتا نتوانست دیگر حکمرانی‌اش را ادامه دهد، از حوزه‌ها بیرون خزیدند و بر استخوان انقلابیون ۵۷ شرایط دوام بساط غارتگری و بهره‌کشی را فراهم کردند. شاهزاده‌ی جدیدن «دادخواه» بهتر است در مورد تیرباران تن تب‌دار حسین فاطمی و جنازه‌ی سوخته‌ی کریم پورشیرازی صحبت کند، در مورد سیمای نجیب مرتضا کیوان و افسران تیرباران‌شده‌ی سال کودتا، درباره‌ی مغز پاشیده‌ی بیژن جزنی که پزشک قانونی در موردش نوشت: «گلوله‌ها در مغز اصابت و فاقد سوراخ خروجی می‌باشند. از حفره‌های ورودی گلوله‌ها مایع مغز همراه خونابه خارج می‌گردد» حرفی بزند. نگاهی به فهرست آنان که در قطعه‌ی ۳۳ بهشت زهرا دفن شده‌اند بیندازد. به کشته‌گان زیر شکنجه، به آنها که در میدان تیر چیتگر با گلوله بر خاک افتادند. به فهرست بلند کشته‌گان ما نگاهی بیندازد و بداند «دادخواهی» تا انتهای آن خواهد رفت، تا رسیدگی به جنایات «همدستان حمید نوری»، نه فقط در تابستان شصت و هفت یا سال‌های خونین دهه‌ی شصت، بلکه هم‌چنین تا رسیدگی به جنایات همدستان جنایتکار نوری در دوران سلطنت پهلوی.

لینک ویدئو در یوتوب: