این ترانهسرود چند ماه پیش به دست ما رسید. به همین ترتیبی که آن را خواهید شنید. ترانهسرودی که کلمههای اول آن در گذر زمان انگار فرسوده شده و از بین رفته است. در چند ماه گذشته تمام تلاشمان را کردیم تا بدانیم این ترانهسرود از کجا آمده و چه کسی آن را خوانده است. هیچ نشانی پیدا نکردیم. هیچکدام از کسانی که ما به آنها مراجعه کردیم این صدا را نمیشناختند. تنها این را میدانیم که اجرای این کار مربوط به سالهای بعد از سرنگونی نظام سلطانی است، سالهای آزادی موقت و سالهای انقلاب. هرچند شاد میشویم اگر کسی این ترانهسرود را شناخت به ما نشانهیی بدهد اما ناشناس ماندن آن تا امروز و کلمههای اول ناپدید شدهی آن برای ما معنایی سیاسی دارد. این ترانهسرود مانند انقلاب بهمن زیر آوارِ سنگین فراموشی دفن شده بوده است. ما اما با این صدا انقلابمان را به یاد میآوریم. مانند همان روزی که این صدا به دست ما رسید تا ما آن را به دست دیگران برسانیم. انتشار این ترانهسرود، با همین شمایل موجود دعوتی است به یادآوری. به یاد آوردن انقلابی که مانند این صدا از ما دست نمیکشد تا از آن دست نکشیم. انقلابمان را به یاد میآوریم.
*تصویر استفاده شده: پوستر پرندهی آزادی اثر اسماعیل شیشهگران
متن ترانهسرود:
میخوانم چون در آوازم راز است و حس است و درد و خون
قلب خاک را در خود دارد، بالهای کبوتران را
چون آبی پاک و مقدس تعمید دهد شهیدان را
اینسان ترانههایم در بر دارد زندگی را
سازی برای محرومان، با عطر و بوی بهاران
***
مدح عبدی را نگویم، راه ظالم را نپویم
در خدمت محرومانم بهر پیروزیشان میخوانم
شعر آنگه مفهومی دارد که راستی را نگه دارد
انسانی آن را بخواند که راه شهادت داند
نه در مدح کسی باشد و یا اشک از چشمی بخواهد
از مردمی مومن گوید، راه آنها را بپوید
***
حرف من دیگر تمام است، این آخرین پیام است
از دلاوران میخوانم، از انقلاب و شهادت
از انقلاب و شهادت
از انقلاب و شهادت