هرچند دولتهای غربی و صاحبان سرمایه در غرب از روی کار آمدن دولتی «میانهرو» در ایران استقبال کردهاند اما این دولت در زمینهی سیاستهای اقتصادی، افراطیتر از دولتهای قبلی، خصوصیسازی و سیاستهای ضدکارگری را پیش میبرد و بیش از همیشه موجب فقر و تیرهروزی طبقهی کارگر در ایران شده است. و این همه در حالی است که دستگاه سرکوب در هماهنگی کامل با سیاستهای اقتصادی دولت، ارگانهای مقاومت کارگری را در هم میکوبد و کارگران مبارز را یکی پس از دیگری روانهی زندان میکند. آنچه که در ایران جریان دارد از یک سو خلع سلاح کامل طبقهی کارگر، به فلاکت کشاندن انبوه فرودستان و زدودن شان انسانی آنان است و از سوی دیگر محدود کردن قانون کار ناقص فعلی تحت لوای اصلاح قوانین تامین اجتماعی و فروش سرمایهی مردم به بخش خصوصی وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی و سرمایهداری رانتی.
طبقهی کارگر اما در نبود نهادهای کارگری، زیر مهمیز سرکوب و همراهی روشنفکران خود فروخته با سیاست دولتی، مبارزات خودانگیختهشان را پیش میبرند. روزی نیست که خبری از اعتصاب و تجمع کارگران معترض شنیده نشود. آنان با یک شم طبقاتی خودجوش دریافتهاند که نبرد بر سر زندگی روزمرهی آنان است. کارگران مبارزی هم هستند که به رغم تمام فشارها و سرکوبها همچنان برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری و پیش بردن مبارزهی طبقاتی تلاش میکنند. درست به همین دلیل است که یگانهای ویژهی ضدشورش مانور سرکوب شورش کارگران برگزار میکنند تا به طبقهی کارگر نشان دهند با دهشتناکترین شیوهها در مقابل آنان خواهند ایستاد.
تیرهروزی هم البته سلسلهمراتب خود را دارد. در کنار طبقهی کارگر ایران، اولین صف سرکوبشدهگان را همطبقهایهای مهاجر آنان تشکیل میدهند. کارگران افغانستانی، بنگلادشی، پاکستانی و مجموع کارگران مهاجر که پیش از همه نه تنها از شمول قانون کار خارج شدهاند، بلکه حتا حق ابتدایی حیات برای آنها به رسمیت شناخته نمیشود. آنها نامی ندارند، در حاشیه زندگی میکنند، در حاشیه کار میکنند، در حاشیه به حاشیه رانده میشوند، در زندان هم حتا در حاشیهی زندان، زندانی میشوند، شکنجه میشوند، اعدام میشوند. سیاست رسمی دولت و نهادهای کارگری وابسته به آن امحای کارگران مهاجر است.
فلاکت تنها سرگذشت کارگران ایران نیست. فرودستان کشورهای جنوب در فلاکتی زندگی میکنند که بخش عمدهی آن از سوی کشورهای شمال تحمیل شده است. استیلای جهانی سرمایه و تحمیل سیاستهای نولیبرالی به کشورهای جنوب و به ورشکستگی کشاندن آنها، تجلیل و تکریم از سیاستهای ستمگرانهی سرکوب جنبش کارگری و فقیرسازی فرودستان، ادامهی اشغال و جنگهای امپریالیستی و به شکست کشاندن جنبشهای رهاییبخش و قیامهای مردمی به واسطهی حمایت از جریانهای ارتجاعی و آلت دست، تنها بخش کوچکی از مداخلهی حاکمان جهان شمال در کشورهای جنوب است که به گسترش موج مهاجرت برای گریز از رنج و فاقهی زندگی در وضعیت حاکم بر کشورهای جنوب منجر شده است. روندی که با به حاشیه راندن سیستماتیک مهاجران و پناهندهها در کشورهای مقصد ادامه مییابد.
امید اما هنوز زنده است. مبارزات قهرمانانه در روژئاوا و باکور، آغاز سازماندهیهای مردمی در افغانستان، مقاومت چند ده سالهی خلق فلسطین و مبارزات پراکنده اما پیشتاز مردم در تمامی کشورهای منطقه امکان خاورمیانهای دیگر را پدیدار میکند. امکانی که تنها در سایهی مبارزات منسجم و منضبط حول ایدهای رهاییبخش و پیوند مادی و عملی خلقهای تحت ستم علیه اشکال گوناگون استبداد و ارتجاع محلی و بینالمللی به رستگاری جمعی منتهی خواهد شد.
ما ریشههای خیابانی_ برلین خود را همبستهی مبارزات طبقهی کارگر و فرودستان در هر کجای جهان میدانیم و باور داریم رهایی تنها در صورتی ممکن است که سنگرهای خودمان را در برابر وضعیت بنا کنیم.
*این بیانیه در تظاهرات اول ماه مه ۲۰۱۶ در برلین، که ریشههای خیابانی یکی از گروههای عضو بلوک انترناسیونالیستی در آن بود، خوانده شد.