شهرام صولتی را همه میشناسیم، خوانندهی دستچندم لسآنجلسی، پر از حاشیه. این قطعه اما به نام اوست ولی ربطی به او ندارد. این قطعه دستپاچه است، شتابزده مانند شتاب آن روزها. آن را به زور در آلبومی سرهمبندیشده چپاندهاند. نه ترانهسرای آن را کسی میشناسد، نه آهنگسازش را. همهچیز انگار قرار است فراموش شود. در ویکیپدیای فارسی خواننده تنها آلبومی که هیچ شرحی ندارد همین آلبوم «قصر طلا» است، در ویکیپدیای انگلیسی آلبوم به کلی ناپدید شده. آلبوم قصر طلا تنها به خاطر وجود همین یک قطعه چنان به جذام آلوده شده که خواننده هم میخواهد همه آن را فراموش کنند. از نام قطعهی «۱۷ شهریور» پیداست که برای کدام واقعه خوانده شده. کار ما اما بازیافتن لحظههای ازدسترفته و بینامونشان گذشتهی ستمدیده است. همان لحظههایی که وجود آنها انکار شده و دور ریخته شدهاند. تصویرهایی که با دقت، هم از مستندهای خوشساخت تلویزیون منوتو حذف شدهاند و هم از سریال پر هزینهی معمای شاه. همان لحظههایی که باید فراموش شوند تا فراخوانهای رسمی برای شرکت در تظاهرات حکومتی ۲۲ بهمن صادر شود و جشنهای رسمی و شعارهای رسمی و آدمهای رسمی. فراموش شوند تا ساواکیهای بازنشسته و افسران فراری و چماقدارهای سابق از سوراخهایی که درون آن خزیده بودند، بیرون بیایند. این قطعه اما نشان از فراخوانی دارد که در آن روزها موجود بوده است، از آن روزهایی که نمیتوانی در خانه بمانی، از آن روزهای عزیز خیابان. روزهایی در خیابان جشنی برپا بوده است که آن انقلابی روس گفته بود: انقلاب جشن تودههاست.