در فلاخن هفتاد و نهم نامه‌ای را خواهید خواند که در آن امه سه‌زر از حزب کمونیست فرانسه استعفا می‌دهد. سال ۱۹۵۶ است، و سه‌زر از پیروی بی‌قید و شرط حزب، از خط حزب کمونیست شوروی که آن را غرقه در استالینیسم ارزیابی می‌کند، حیرت‌زده است. همان‌طور که در مقدمه‌ی کوتاه متن نوشته شده است، این نامه برای ما نه فقط ارزش تاریخی دارد، بلکه نکاتی در آن نهفته که تناقضات بخش بزرگی از مبارزات انترناسیونالیستی آن زمان را نمایان می‌سازد؛ مبارزات انترناسیونالیستی‌ای که اهمیتی ویژه برای رویارویی بلوک شرق به رهبری شوروی با جهان امپریالیسم قائل بود. این رویکرد با برجسته‌سازی بهای پرداخته شده برای استقرار نظام کمونیستی در شوروی، خواستار تمرکز مبارزات جهانی برای حفظ منافع این بلوک در برابر تعرضات امپریالیسم به رهبری ایالات متحده می‌شد. اما در بیان حیرت‌زده‌ی سه‌زر چه چیزی نادیده گرفته می‌شود؟ چهار سال قبل، فرانتس فانون در کتاب «پوست سیاه، صورتک‌های سفید»، رویکرد سیاست مبتنی بر هویت جنبش «نگری‌تود» را به چالش می‌كشد. او در نتیجه‌گیری کتاب می‌نویسد: «سیاه می‌خواهد همانند سفید باشد. برای سیاه فقط یک سرنوشت وجود دارد و آن هم سفیدی است. مدت‌ها است که سیاه برتری بلامنازع سفید را پذیرفته و تمام هم‌وغم او وقف آن است که برای خودش وجودی سفید دست و پا کند. آیا من در این دنیا کار دیگری جز گرفتن انتقام سیاهان قرن هفدهم ندارم؟ آیا مجبورم در این دنیایی که دارد زیر پای من خالی می‌شود، مسئله‌ی حقیقت سیاه‌پوستی را برای خودم مطرح کنم؟ آیا باید خودم را به توجیهی که از زاویه‌های مبتنی بر چهره به دست آمده محدود سازم؟ من که انسانی رنگین‌پوست هستم، حق ندارم به جستجو پردازم که چرا نژادی از نژاد برتر یا پست‌تر است. من، که انسانی رنگین‌پوست هستم، حق ندارم خواستار تبلور احساس گناهکاری نسبت به گذشته‌ی نژاد خویش در فرد سفیدپوست باشم. من، که انسانی رنگین‌پوست هستم، حق ندارم به طرق و وسائلی بپردازم که با توسل بدان‌ها می‌توانم غرور ارباب سابقم را لگدمال کنم. من نه حقی دارم که بابت اجداد به‌نوکری‌کشیده‌ی خویش متوقع غرامت باشم، و نه وظیفه‌ای. به سیاه‌پوست ماموریتی محول نشده است. و سفیدپوست بار و زحمتی محسوب نمی‌شود. من روزی، به ناگاه، خود را در دنیایی یافتم که همه چیز آن دردآور است. دنیایی که در آن از من می‌خواهند که مبارزه کنم. دنیایی که در آن همواره سخن از نابودی یا پیروزی است. من، منِ انسان، خود را در دنیایی می‌یابم که در آن کلمات در لفاف سکوت پوشیده شده است، دنیایی که در آن «آن دیگری» لاینقطع رویه‌ای انعطاف‌ناپذیر پیش می‌گیرد. نه، من حق ندارم بیایم و فریاد نفرت از سفیدپوست سر دهم. من موظف نیستم حق‌شناسی خویش را نسبت به سفیدپوست زمزمه کنم. زندگی من به کمند وجود گرفتار شده است. آزادی من مرا به خویشتن عطف می‌دهد. نه، من حق ندارم سیاه‌پوست باشم. من حق ندارم این یا آن باشم.» بنابراین چنان که پیداست به رغم وجود دیدگاه‌های متفاوت و گاه متضاد در جنبش سیاه‌پوستان، نامه‌ی امه سه‌زر به موریس تورز یکی از مهم‌ترین اسناد این جنبش محسوب می‌شود.

فلاخن شماره‌ی هفتاد و نهم را اینجا بخوانید

falakhan79