هر نبردی زبان خودش را پیدا خواهد کرد، زبانی مصادرهنشدنی، خلاق و آفریننده. زبانی که نظمِ عمومی مستقر را مختل میکند تا امکان آفرینش امر نو پدیدار شود. مبارزان نبرد نوین دنبال مجوز و انتشار رسمی نیستند، آنان هرآنچه میآفرینند را منتشر میکنند چرا که آثار آنان سنگی است از سنگهای سنگر. درست در عصر همین هشتم مارس، در حالی که بدنها کبود است و بسیاری روانهی بازداشتگاه شدهاند سرود «زنانِ راهِ نو» نشان خواهد داد که چیزی تمام نشده است، همهچیز هنوز در نقطهی آغاز است. این سرود چنان که در توضیح سازندگان و خوانندهگانش پیداست حاصل تلاشی جمعی است که در نقاط مختلف جهان پراکندهاند و با این وجود اراده به مبارزه، بر پراکندگی آنان چیره شده است تا با هم عمل مشترکی را به سرانجام برسانند. آنها چیزی را ممکن کردهاند که تا پیش از این ناممکن یا لااقل غیرضروری مینمود. خودشان در توضیح نوشتهاند:
«صداهایی که میشنوید، نمایی عمومی است از «وضعیت»، وضعیتی که بازتاب نابی است از واقعیت بیرونی «ما». مایی که هم هست و هم نیست: نیست چون جغرافیای این تجربهی جمعی، جغرافیای واحدی نیست، اما هست چون میشود صدایش را شنید، هم در همین سرود و هم به وضوح جایی خارج از سرود، در خیابان. صداهایی که میشنوید حرفهای نیست، چون حاصل تجربهی یگانهای است درجغرافیایی پراکنده از ایران تا خارج از ایران. حاصل زندگی عینی ما، حاصل نبود امکانات و هزار مشکل ریز و درشت دیگر، حاصل پراکنده بودن صداهایی تکافتاده که امکانپذیر بودن تجربهی جمعی را اصرار کردند. حاصلِ همان چیزی که از خیزش دیماه تا دختران خیابان انقلاب را در خیابانها رقم زدند، حاصلِ ستم جنسیتی و طبقاتیای که وضعیت انتزاعی ما را به امر انضمامی گره میزند: ضرورت تاریخی همبستگی «ما»یی که چیزی برای از دست دادن ندارند جز زنجیرهایشان.»
متن سرود:
زنان راه نو بپا بپا
ز یک سکوت و به یک صدا بپا
امید ما ز نسل پیش
برای نسل بعد خویش
رهایی بشر ز دام ارتجاع
رهایی بشر ز دام ارتجاع
به یک سو کارگر در خروش
ازو میرسد صوت شورش به گوش
به یک سو زنان مبارز/ جوان یا که پیر
به بند سیاه ستمگر اسیر
رسیده به خشمی یگانه همه مرد و زن
به تنگ آمده از رسوم کهن
در پی دختر انقلاب نغمهزن
در پی دختر انقلاب نغمهزن
در پی دختر انقلاب نغمهزززززززن
زنان راه نو بپا بپا
ز یک سکوت و به یک صدا بپا
امید ما ز نسل پیش
برای نسل بعد خویش
رهایی بشر ز دام ارتجاع
رهایی بشر ز دام ارتجاع
به گیسوان توبهتو/ به روشنای سرخ رو
به شادی و سبکسری/ به این تنِ از آنِ من/ رها ز یوغِ دیگری
که من جهانی دگر را به خواب دیدهام
که راه آن از آزادی زن میگذشت