در فلاخن صد و سیزدهم نویسندگان آوردگاهی را ترسیم میکنند که به رغم پایان «رسمی» جنگ سرد، دو سپاه ایدئولوژیک در دو سوی آن همچنان بر سر گذشتهی کمونیسم با هم در جدال به سر میبرند، جدالی مربوط به گذشته که البته به آینده ربط دارد. نویسندگان در این متن توضیح میدهند که دلایل عمدهی گرایش مردم کشورهای اروپای شرقی به گذشتهیی که «کمونیسم» خوانده میشد چیست و در مقابل محافظهکاران و دولتهای دستراستی چه اقداماتی انجام دادهاند. آنها از این مینویسند که فقر و فلاکت و وعدههای تحقق نیافتهی بازار آزاد در مورد وفور ثروت و رفاه موجب گرایش مردم به گذشته شده است و در مقابل دولتهای دستراستی به جای پرداختن به این مسائل واقعی تلاش میکنند با انواع ممنوعیتها، تبلیغات ایدئولوژیک و تحریف حقایق گذشته به مردم پاسخ بدهند. آنها در این متن با این پرسش مواجه میشوند که آیا تاکید جمعی حاکمان جهان جدید، از رییسجمهورهای فاشیست اروپای شرقی تا اتحادیهی اروپا و از بنیادهای «غیردولتی» تا دونالد ترامپ بر کابوس کمونیسم پاسخی دیرهنگام به بحران مالی یا موفقیتهای انتخاباتی افرادی نظیر سندرز و کوربن نیست؟ آنها سپس نمونههایی از تحریفاتی را که در مورد دوران «کمونیسم» از طریق مراجع رسمی انجام میگیرد برمیشمرند و نشان میدهند که برای مثال در اوکراین برای کمونیسمزدایی کسانی که در دوران جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری کرده بودند به «قهرمانان ملی» تبدیل شدهاند. در صد و سیزدهمین فلاخن نویسندگان از این مینویسند که تاریخ گذشتهی کمونیسم و تجربهی کشورهای اروپای شرقی بدون شک نیازمند بازخوانی انتقادی است، بازخوانیای که چپ برای ترسیم سیمای آینده به آن نیاز دارد با این وجود وقتی که مراجع رسمی و نیروهای دستراستی از این گذشته انتقاد میکنند، مسئلهی آنها آینده است، آنها میخواهند ما باور کنیم که هر ایدهی رهاییبخشی در نهایت اهریمنی است و در این میان اهریمن سرمایهداری بهترین و تنهاترین گزینه است.