تا امروز زخمهای روی ریهات را دیدهای؟ دیدهای زخمهای روی ریهات کمکم بزرگ شود، همهجا را بگیرد؟ دیدهای از دهانت بوی پوسیدگی ریه بیاید؟ ریهی پوسیده دیدهای؟ طبقهی کارگر چنین کار میکند تا زندگی کند. با ریههایی که میپوسد، با استخوانهایی که خرد میشود، با انگشتهایی که قطع میشود در حوادث کار، در جنایتهای محیط کار، با کار اضافهی زوری، با بیگاری، با حقوقی که نمیدهند. آنسو اما صحبت ویلاهای چند میلیون دلاری است در کانادا، سفرهای هفتگی به سواحل اروپا، کیکهای طلا و فشنگهای طلا و ساعتهای طلا، آنها که در یک روز خرج چند ماه یک کارگر یا خرج یک ماه چند کارگر را روانهی مستراح میکنند. صفها کاملن مشخص است: یکسو آنهایی که زندگیهایشان و بدنهایشان در معرض انهدام است، هیچکیدزها، آنهایی که «هیچ» هستند و چیزی برای از دست دادن ندارند و یکسو آنها که از رانت و سرمایه پروار میشوند، ریچکیدزها، آنهایی که بر همهچیز حکمرانی میکنند تا روزی که «هیچ»بودهگان هر چیز گردند.