در برابر آنها ایستادهام
همچون گرسنهای به التماس یک قرص نان
در برابر عبوسجلادان دزد نانش
دزدان جسور صف کشیدهاند
و فرمان رسیده که من بترسم
انها تفنگ دارند، شلیک میکنند
آنها شلاق دارند، شکنجه میکنند
و آخ بلند من خشونت است
که توصیه نمیشود
گم گشته است مفاهیم ابتدایی هستی در جهان دزدها
گفتهاند شاید، شاید مجوز بدهند گردنشکسته برویم نان التماس کنیم
وه چه عطوفتی
مریزاد مرحمت
در شور انعکاس زندهی نعرهی بترس، بترس
برای من معنا ندارد ترس
هر روز یک گرسنه شکنجه است
هر روز یک گرسنه مرگ است
کفایتم کرده است زندگی در سلول تنگ آزادیشان
بگذار به قهر مرا به زندان ببرند
من شرورم
یاغیام
اغتشاشگرم
و در برابر شلیک دزدان تفنگ میکشم