زوبین سی و دوم شعر بلندی است از علیرضا عسگری در ستایش روزهای بزرگ هفتتپهی نود و هفت. این روزها که جلاد شصت و هفت شولای «عدالت» بر تن کشیده تا با قربانی کردن امید اسدبیگی و شرکا دست حکومت و سرمایه را پاک نگاه دارند، امروز که بوق تمام رسانهها گوشها را کر کرده تا وضعیت هفتتپه را به گردن «مفسدان» و «متخلفان ارزی» بیندازند، فراموش نمیکنیم که همین رسانهها برای هفتتپه پرونده ساختند، بازجوخبرنگارانشان را به اتاقهای بازجویی فرستادند تا در اتاقهای بازجویی نه فقط از کارگران هفتتپه، از تمامی کارگران زهر چشم بگیرند. همین دستگاه عدالتپرور کارگران اعتصابی و معترض را به محاکمه کشید. گمان کردند که آبها از آسیاب افتاده است البته با رئوفت پدرانه حکمهای زندان را بخشیدند اما رد تازیانه بر صورت هفتتپه هنوز باقی است. درست همین روزها که «خودشان به خودشان/ و گرگ با گرگ/ دارند خون هم را شکم میدرند» باید هفتتپه را به یاد آورد در پاییز بزرگ نود و هفت که نقش خودش را بر تاریخ جنبش کارگری و نبرد طبقاتی زد و باقی ماند، باید صدای اسماعیل بخشی را به یاد آورد، اسماعیل بخشی را به یاد آورد که خواستند از او عبرت بسازند برای تمام کارگران در صفحهی تلویزیون و او صدای تمام کارگران شده بود در میدان، بر سکوهای هفتتپه. شعر بلند «چکامهای/ بر اسماعیلِ هزار و سیصد و نود و هفت-تپه» شعری است برای به یاد آوردن لحظهای از مبارزهی طبقاتی، لحظهای در گذشته که نوید روزهای آینده را داد و ماند.