در فلاخن صد و نود و سوم از قیام خوزستان میخوانیم، از خیزشی که عربها و لرهای شهرهای خوزستان آن را آغاز کردند و زبانههای آن هر لحظه بیشتر شعله کشید. در این فلاخن از درهمتنیدگی اشکال ستم در خوزستان میخوانیم، از اینکه تقویت پیوندهای این قیام با ریشههای تاریخی ستم در خوزستان از مسیری آگاهانه و سازمانیافته، دو ابزار مادی و محلی در خوزستان دارد که عبارت است از ساختار اجتماعی مبتنی بر طوایف و طبقهی کارگر. دو ساختاری که هر کدام در حوزهی نمادین، معرف هر یک از این دو ستم تاریخیاند و در عینحال مردمی که به صورت واقعی، ارگانیک و جداییناپذیر از هم تحت هر دو ستم زندگی میکنند. در صد و نود و سومین فلاخن از تفاوت منافع بخشهای فوقانی جوامع محلی و شیوخ طایفهها و روسای ایل با تودههای تحت ستم عرب و لر میخوانیم، تفاوتی که به بخشهای فوقانی امکان سازش با حکومتهای مرکزی در ایران و در خارج از ایران را میدهد و البته تودههای تحت ستم را فراتر از هویتهای فروبسته به هم پیوند میزند. در این فلاخن از اهمیت توجه به ستم ملی میخوانیم از اینکه تقلیل انسان تحتستم به یک «شهروند» همگن با هر انسانی در هر جای دیگری از ایران، آنچنان که در گفتارهای ایدئولوژیک مرکزگرا انجام میشود، سلب سویههای تاریخیِ هویتی اوست که از قضا او را واجد یک معنای سیاسی در مقیاسی تاریخی میکند که در عینحال مکانمند و دارای ساختاری اجتماعی است اما در عینحال هویتی کردن قیام راه را برای استمرار و استیلای اشکال دیگری از فرادستیهای ستمگرانه خواهد گشود. در فلاخن صد و نود و سوم از امکانات موجود در خوزستان و نیز در جنبشهای اعتراضی دیگر نقاط ایران برای پیوند میان مبارزه علیه ستم ملی و ستم طبقاتی و ضرورتهای این پیوند میخوانیم.