تاریخ پشت سد نمیماند. خون روی خون تلنبار میکنند. کشتار اما از آبان آغاز نشده است، از دیماه سرفراز آغاز نشده است، کشتار حتا از آن تابستان خون و جنون، از تابستان کودتا و شعبان بیمُخ و دربار پهلوی آغاز نشده است. رد کشتهگان ما در سرتاسر تاریخ مانده است. تاریخ ولی تنها روایت کشتار نیست، تاریخ همچنین روایت قیام و ایستادگی است، روایت مقاومت و مبارزه. و درست همین لحظات است که در هر قیامی دوباره و از نو درخشان میشود و به یاد میآید. چنین است که تابستان قیام تشنگان در خوزستان، قیام مردم محروم و ستمدیدهی عرب و لر، آن تابستان تفتیدهی مرداد را به یاد «بچههای اعماق» آورد و اکنون میخواهد به یاد ما بیاورد که «خشم خفته در خاکستر تابستان» اینبار از خاکستر تابستان «شعله» کشیده است، نبردی تا رهایی در پیش است، نبردی آمیخته با خشم و خون که یکبار دیدهایم بهار خون مردمان، گلِ ارغوان آورده است. بهار کوتاه آزادی را در انقلاب کبیر بهمن دیدهایم و میدانیم تاریکترین شبهای ستم نیز باقی نخواهد ماند. ما اضمحلال شب را در مشتهای دی و مرداد و آبان دیدهایم، در مشتهای خوزستان، در فریاد طغیان خلقی که میآید، در دستهای آفرینندهی مردمِ آینده. تاریخ پست سد نمیماند چرا که قیامهایی در پیش است، باشکوهتر از قیامهای گذشته، خشمگینتر از قیامهای گذشته و توفندهتر از قیامهای گذشته. و درست در لحظهی پیروزی سینههای مشبک شهدای قیام خوزستان همراه ما خواهند بود در ویرانی کاخهای ستم، در دقایق رهایی.
در قیام تشنگان، خشم تو شعله بر خاکستر تابستان
ای میهنم ای ایران من، ای میهن ای زندان من
میدرخشد شعلهی آفتاب، روی طوفان سرخ انقلاب
تا رهایی با خشم و خون به پیش، از دل آهن و دود و شخم و خیش
جام غم، شود نگون، شود نگون، شود نگون
گل دهد، فلات خون، فلات خون، فلات خون
بهار خون مردمان، گل آورد، گل ارغوان، گل ارغوان، گل ارغوان
در قیام تشنگان، خشم تو شعله بر خاکستر تابستان
ای میهنم ای ایران من، ای میهن ای زندان من
میدرخشد شعلهی آفتاب، روی طوفان سرخ انقلاب
تا رهایی با خشم و خون به پیش، از دل آهن و دود و شخم و خیش
جام غم، شود نگون، شود نگون، شود نگون
گل دهد، فلات خون، فلات خون، فلات خون
گلوله شعلهور شود
شب وطن، سحر شود، سحر شود، سحر شود
میدرخشد شعلهی آفتاب، روی طوفان سرخ انقلاب
تا رهایی با خشم و خون به پیش، از دل آهن و دود و شخم و خیش