حرف آخر را اول بزنیم، روزهای پیش رو مرحلهی بااهمیتی از قیام است اما در هیچ معنایی «پایان کار» نیست. نه اگر مردم دوباره به خیابان بیایند کار رژیم تمام است و نه اگر نیایند باید فاتحهی قیام را خواند. بنابراین اغراق در اهمیت این سه روز، حتا اگر تاکتیکی و با نیتهای خیر هم باشد، اشتباهی مهلک است و بیاهمیت جلوه دادن آن نیز همینطور. آن نیرویی که، عمدتن در میان اپوزیسیون راست برانداز خارج از کشور، در کورهی این میدمد که در همین سه روز «میرویم که کار را تمام کنیم» عملن در حال خیانت به تداوم قیام است. پراکندن توهم و پر و بال دادن به امید جعلی میتواند کاملن کارکردی معکوس داشته باشد و علیه انرژی و خشم قیام عمل کند. این البته برای اپوزیسیون برانداز خارج از کشور اهمیتی ندارد. آنها در صورت فروکش قیام دوباره با دوسیهای زیر بغل در راهروهای پارلمانها و اتاق انتظار سفرا و وزرا خانه میکنند تا دو قطعنامه و یکی دو ردیف بودجه دشت کنند. برای «مردم قیام» اما اینها معنای مرگ و زندگی دارد.
درست چند روز پیش دشمنِ حاکم چنین اشتباهی را مرتکب شده است. در چند روز مانده به بازی تیمهای ایران و آمریکا در جام جهانی، جمهوری اسلامی با تمام توان تبلیغی و رسانهایاش به میدان آمد و روی برد ایران در این بازی و جشن تدارکدیدهشده برای بعد از پیروزی تبلیغ کرد. کار به جایی رسید که بالاترین مقام نظامی نظام به صحنه آمد و وعدهی "له شدن" آمریکا را داد و رهبر نظام نیز در سخنرانیاش از بازیکنان فوتبال تجلیل کرد. در زمین بازی واقعی اما تیم ایران شکست خورد و تمام آن تبلیغات وسیع تبدیل به ابزاری علیه خود جمهوری اسلامی و تمسخر و استهزای به حق سراپای نظم استبدادیای شد که در گیجسری، یک روز دژخیمان سرکوبگرش را با همان هیبت هیولایی به رقص خیابانی وا داشت و یک روز تمام حیثیت نداشتهاش را روی توپ فوتبال شرط بست.
بنابراین گره زدن «همهچیز» به امری غیرقابل پیشبینی از هیچ نظر و با هیچ توجیه و توضیحی درست نیست. و انقلاب و مبارزهی انقلابی هم یعنی روند اتفاقها و حوادث بههمپیوسته و مرتبطی که بسیاری از آنان غیرقابل پیشبینی و خلقالساعهاند. مبارزهی انقلابی هرچند از قانونمندیهای عام و اصولی تخطیناپذیر بر مبنای یک تحلیل کلی پیروی میکند اما در جزئیات و تاکتیکها همواره نیازمند جمعبندی مرحلهای و بازنگریهای دائم است. به همین جهت روزهای ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر روزهای مهمی برای تمامی مبارزان انقلابی است.
فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر اهمیت دارد چرا که روشن خواهد کرد در چه مرحلهای از قیام قرار داریم و چه اموری را باید در دستور کار بگذاریم. در روزهای اول قیام همهچیز به چگونگی و کیفیت حضور در خیابان و نبردهای خیابانی مربوط میشد. به چگونگی عقب راندن نیروهای سرکوب، حفاظت از تجمعها و محلهها، مکانها و ابزار مناسب برای اخلال در نقل و انتقال نیروهای سرکوب و مانند آن. رفته رفته اصولی عام از جمعبندی مرحلهای این مبارزه به دست آمد که هنوز البته جای تبلیغ و ترویج دارد: اصولی مانند پوشاندن مناسب چهرهها، چگونگی محافظت در برابر گلولهها و ساچمهها، چگونگی کور کردن دید دشمن و از بین بردن دوربینهای کنترلگر، چگونگی مداوای سرپایی مجروحان و آسیبدیدگان، یافتن پزشکان معتمدی که در صورت لزوم بتوان به آنها مراجعه کرد و مانند آن. رفته رفته از درون شرایط واقعی قیام کمیتههایی شکل گرفت که موضوع اول آنها چگونگی پیشبرد نبرد انقلابی و سازماندهی خیابانی قیام بود. همین کمیتهها میتوانست و میتواند به بسترهای مناسبی برای طرح افقهای گستردهتر و سیاستهای ایجابیتری تبدیل شود که از درون قیام به این بیندیشد و در این مورد سخن بگوید که چگونه میتوان بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی رهایی، آزادی و برابری را برای همهگان تضمین کرد، و اکنون برخی از همین کمیتهها به این سمت حرکت کردهاند و در این مورد چیزهایی گفتهاند که طبعن نیاز به تدقیق و تبیین بیشتر دارد.
بنابراین یک اهمیت فوری و بلافاصلهی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر و نتایج آن این است که با سنجش وضعیت خیابان بهطور جدی به معنای خود «خیابان» اندیشیده شود و به امکاناتی که برای تداوم مبارزهی خیابانی همچنان در دسترس است. توجه کنیم که «خیابان» در مبارزهی انقلابی همواره یک معنا ندارد و ترجمهی آن صرفن به تجمع و تظاهرات خیابانی هم بیمعنا و هم ناممکن به شمار میرود هرچند تجمع و تظاهرات خیابانی، در هر فرصتی که ممکن باشد، از اهمیت بهسزایی برخوردار است. اما «خیابان» در ارتباط با مبارزهی انقلابی همواره به یک سنت مبارزاتی اشاره دارد که پیوندها و امکانات خودش را نه در فضای مجازی و بروز و ظهورهای اینترنتی بلکه در خیابان و میان بدنهای واقعی جستجو میکند. به اینترتیب در این سنت، فضای مجازی صرفن عرصهی بازنمایی مبارزاتی واقعی است که بیرون از فضای مجازی جریان دارد و هرگز ربطی به لاطائلاتی نظیر «انقلاب فیسبوکی» یا «کمیتهی توئیتری» ندارد. اما در ضمن روشن است که معنای وفاداری به مبارزه در خیابان در مهاباد یا بوکانِ تحت حکومت نظامی با تهران یا اردبیلِ امروز متفاوت است و لزومن تنها با شکلگیری تجمع و تظاهرات خیابانی نیست که میتوان از تداوم «خیابان» سخن گفت. به بیان دیگر اگر در مهاباد یا بوکان به دلیل استقرار رسمی یا غیررسمی حکومت نظامی امکان سنگربندی خیابانی در همین لحظه مهیا نیست، مبارزان انقلابی به شیوههای دیگری به مبارزه ادامه میدهند که همچنان به سنتهای خیابان وفادار و به معنای تداوم مبارزهی خیابانی است.
پس توضیح دادیم اهمیت فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر برای مبارزهی انقلابی چیست و از چه منظری نباید در «اهمیت» آن اغراق کرد، اما به عنوان نکتهی آخر باید این را گفت که نتیجهی فراخوان سهروزه برای جمهوری اسلامی کاملن فاقد «اهمیت» است. هر چیزی برای هر کسی به عقب بازگردد جمهوری اسلامی در وضعیتی قرار دارد که هیچچیزی برای او به عقب باز نخواهد گشت. حتا اگر فرض بگیریم که جمهوری اسلامی موفق شود با کشتارهای وسیع و بازداشتهای گسترده و صدور احکام اعدام و زندانهای طولانی این روزها را پشت سر بگذارد (که نخواهد گذاشت) این را باید بدانیم که در وضعیت شکافهایی ایجاد شده است که به هیچ ترتیبی قابل رفع و رجو نیست. برای جمهوری اسلامی ممکن نیست زنانی را که در این نزدیک به هفتاد روز تجربهی تردد بیحجاب در خیابانها را داشتهاند دوباره زیر حجاب اجباری زندانی کند و گشت ارشاد را بر سرشان بگمارد، جمهوری اسلامی نمیتواند دانشجویان مبارز و دانشآموزان انقلابی را دوباره همچون شاگردان مطیع پشت میزها بنشاند، جمهوری اسلامی حتا دیگر نمیتواند از دیوارها و پلهایش در مقابل شعارها و پارچهنوشتها محافظت کند، و علاوه بر همهی اینها سیاستهای ستمکارانهی طبقاتی همچنان در دستور کار جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی نمیتواند از پس مردمی واقعی که بهطور واقعی گرسنهاند و نان و آزادی را با هم میخواهند بربیاید. چنین است که نتیجهی فراخوان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر هر چه که باشد، چیزی برای جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد. جمهوری اسلامی در سراشیب سقوط است و در همان سراشیبی باقی خواهد ماند.