در آستانه‌ی سالگرد قیام ژینا قرار داریم و با تبلیغات وسیعی روبه‌روییم که از چند ماه پیش، تقریبن از جانب تمام نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در مورد این روز معین انجام گرفته است. محتوای این متن ربط مستقیمی به این روز معین ندارد اما به تبلیغاتی که حول آن شکل گرفته قطعن مربوط است.

ماه‌ها پیش، در آذر ۱۴۰۱ در متنی با عنوان «باید از امید در عمل حراست کرد» نوشتیم: «حفظ امید مهم‌ترین دستورالعمل هر نیروی انقلابی است اما باید بدانیم "امید" بذر هویت ما یا هیچ‌کس دیگری نیست. با توصیه‌ی اخلاقی یا ایمان سیاسی نمی‌توان "امید" را حفظ کرد. نمی‌توان در انزوای فردی از "امید" حراست کرد. نمی‌توان در توئیتر و اینستاگرام امیدوار ماند. "امید" با هشتگ زدن و نفرین کردن و آرزوی رهایی باقی نمی‌ماند [...] حفظ "امید" بیش از هر چیز یک دستور کار عملی است. تنها آن کسی می‌تواند امیدوار بماند که عملن در حال انجام مبارزه‌ای است که مسیری به سوی رهایی می‌گشاید. کوتاه و مختصر از این پس همچنان نیاز داریم سازمان بیابیم، اگر سازمان یافته‌ایم سازمان‌یافته‌تر شویم تا اساسن بتوانیم به استراتژی‌هایی برای تداوم مبارزه بیندیشیم».

اکنون ماه‌ها از آن روزها فاصله گرفته‌ایم اما با کمال تاسف از شیوه‌ها و روش‌های ناکارآمد برای حفظ امید نه. در ماه‌های گذشته شاهد موجی از افسردگی و ناامیدی بوده‌ایم. خبرهای زیادی از خودکشی و انزوا شنیده‌ایم. بخش بزرگی از آن انرژی رهاشده در جریان قیام بدون این‌که سازمان بیابد جای خود را ابتدا به خشم و سپس به حس استیصال داد. در این متن قصد نداریم وارد تحلیل طبقاتی این افسردگی عمومی شویم (که در جای خودش اهمیت بسیاری دارد) بلکه قصد داریم روی نکته‌ی دیگری دست بگذاریم.

در تمام ماه‌های گذشته، در حالی که قوای حاکم، به مدد سرکوب، مشغول بازسازی ارکان حکومتی‌اش بود، وقتی وارد برخی کانال‌های تلگرامی و پیج‌های اینستاگرامی می‌شدی یا وقتی پای برنامه‌های تلویزیون‌های دست‌راستی خارج از کشور می‌نشستی فکر می‌کردی این کانال‌ها و پیج‌ها از جهان دیگری اداره و این برنامه‌ها از کرات دیگر مخابره می‌شوند. در این حباب رسانه‌ای گویا هیچ اثری از زندگی واقعی مردمی که در ایران زندگی می‌کنند وجود نداشت. در این رسانه‌ها «قیام زن زندگی آزادی» هم‌چنان در حال فتح سنگرها و پیش‌روی بود، در حالی که در دنیای واقعی جمهوری اسلامی بود که از لاک دفاعی بیرون آمده و در حال تهاجم به دستاوردها و اثرات قیام ژینا به سر می‌برد. آیا اینها به معنای این بود که باید افسرده و ناامید می‌شدیم؟ هرگز! اما چنان‌که خیلی پیش‌تر نوشته بودیم: «با توصیه‌ی اخلاقی یا ایمان سیاسی نمی‌توان "امید" را حفظ کرد» و اکنون اضافه می‌کنیم: با دروغ نیز هم!

روشن است که یکی تاثیرات مخرب رسانه‌ها و جریانات راستِ عمدتن خارج کشوری پراکندن این توهم بود که به زودی جمهوری اسلامی سرنگون می‌شود یا فرو می‌پاشد. فراموش نکرده‌ایم که این رسانه‌ها به اضافه‌ی خبرنگاران همین رسانه‌ها که حالا هر کدام در قامت یک «استراتژیست مبارزه» در توئیتر فعال شده بودند و نیز چهره‌های سیاسی جریانات راست چه نقشی در پراکندن این توهم داشتند. انتشار انواع اخبار جعلی که شاخص‌ترین آنها عبارت بودند از «فرار قریب‌الوقوع سران جمهوری اسلامی به ونزوئلا»، «اعتصاب سیصدهزار نفره در صنعت نفت و گاز» و «کشته شدن قاضی صلواتی» و البته صدها خبر جعلی دیگر. جعلیاتی که البته خودشان هم به تمامی باورشان شده بود و در حالی که تظاهرات خیابانی در ایران، در روندی طبیعی و قابل پیش‌بینی، رو به فروکش می‌رفت با جدیت تمام مشغول تقسیم غنائم و دعوا بر سر پست‌های دولتی بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بودند.

بنابراین بخشی از کسانی که در قیام شرکت داشتند یا دست‌کم به آن امید بسته بودند، خواه متاثر از تبلیغات رسانه‌ای این جریانات در رسانه‌ها و فضای مجازی و خواه از روی بی‌تجربگی منتظر بودند تظاهرات خیابانی آنقدر ادامه پیدا کند تا «تظاهرات میلیونی» شکل بگیرد و جمهوری اسلامی سرنگون شود. به این‌ترتیب جریاناتی که در تمام طول قیام انواع آسیب‌ها را به مبارزات مردمی زدند در شکل‌گیری افسردگی و ناامیدی ماه‌های بعد نیز نقش اساسی داشتند و اکنون نیز با پراکندن این توهم که گویا در روز سالگرد قیام ژینا «کار جمهوری اسلامی تمام خواهد شد» همچنان به ایفای همین نقش مخرب مشغولند.

پیش از پرداختن به خود سالگرد اما لازم است مسئله‌ی دیگری را نیز پیش بکشیم. از همان ابتدا نیروهای دیگری هم در قیام حضور داشتند که بنا به تجربه یا شناخت صحیح از مسئله‌ی انقلاب و مبارزه‌ی انقلابی به خوبی می‌دانستند دستگاه عظیمی چون حکومت جمهوری اسلامی صرفن با تظاهرات خیابانی سرنگون نخواهد شد و هر روند انقلابی مستلزم شکل‌گیری سازماندهی‌های محلی و میدانی در میان مردم است که بتواند تداوم مبارزه‌ی انقلابی را از طریق ابداع استراتژی و تاکتیک‌های متناسب با وضعیت تضمین کند. البته در این زمینه گام‌های مهم و اساسی‌ای هم برداشته شد و آنچه از مقطع خیزش دی‌ماه ۹۶ باید در دستور کار نیروهای انقلابی قرار می‌داشت و بخشن نیز تلاش‌هایی در جهت آن صورت گرفته بود، در جریان قیام ژینا گام بلند و کیفی‌ای در عرصه‌ی عمل برداشت و تعدادی «کمیته» و «هسته»ی واقعی در جریان قیام شکل گرفت که برخی از آنها وجود خودشان را اعلام عمومی کردند و به این‌ترتیب خودشان را نیز در قامت یک کمیته و هسته بازشناختند. منشا این شکل از سازماندهی به درستی گذر از این افسانه بود که جمهوری اسلامی به زودی و در نتیجه‌ی همین «قیام» سرنگون خواهد شد و البته در ضمن وفاداری به سازماندهی مبارزه‌ای که امکانات انقلابی فراهم شده در جامعه را، نه صرفن در قیام ژینا بلکه از خیزش دی‌ماه ۹۶ به این‌سو به رسمیت می‌شناسد و در جهت تداوم و گسترش آن حرکت می‌کند.

با این‌حال این «آگاهی» موجود در بخشی از نیروهای جنبش در نهایت به شکل عمومی مابه‌ازای مادی خود را نیافت و مسئله‌ی اصلی این متن همین موضوع است. نه با نگاهی به گذشته و برای مذمت، بلکه با نگاهی رو به آینده و آنچه که پیش خواهد آمد.

در این مدت بارها این جمله‌ی درست را شنیده‌ایم که «انقلاب دوی صدمتر نیست، بلکه ماراتن است» اما مسئله این است که این جمله‌ی درست باید بتواند به زبان مبارزه‌ی عملی ترجمه شود. برای «پیروزی» در ماراتن تنها کافی نیست باور داشته باشیم که می‌توانیم در دوی ماراتن پیروز شویم بلکه هم‌چنین باید برنامه‌ریزی‌ای داشته باشیم که بتواند ما را به خط پایانی ماراتن برساند. امکان ندارد بگوییم در ماراتن شرکت می‌کنیم اما به شیوه‌ی دوی صدمتر بدویم و نفس بکشیم. این استعاره که بسیار تکرار شده بی‌آن‌که معنای واقعی آن چندان مورد توجه قرار بگیرد ما را کمک می‌کند که به میانجی آن به وضعیت امروز و هم‌چنین روزها و ماه‌های آینده بیندیشیم.

غرض تکرار جملات ملال‌آورِ متاثر از فرهنگ دوران اصلاحات در مورد «تندروی» و «کندروی» نیست، بلکه مسئله این است که اگر فهم استراتژیکی از امید و نیز مبارزه وجود می‌داشت باید در روزهای اوج قیام ژینا به روزهایی فکر می‌کرد که تظاهرات خیابانی فروکش کرده است، یا اگر در روزهای اوج قیام هیجانات و درگیری‌های فراوان فرصتی برای این فراهم نمی‌کرد لااقل در روزهایی که به وضوح امکان فروکش قیام نمایان شده بود، باید چنین می‌کرد. روزهایی که ما در همان آذر ۱۴۰۱ در توصیف آن نوشته بودیم: «در وضعیت "ثبات شکننده"ای به سر می‌بریم که به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را به فروکش قیام تعبیر کرد اما در ضمن تفاوت این وضعیت با وضعیت هردم ملتهب و نوشونده‌ی گذشته‌ی قیام نیز چشمگیر است. این وضعیت هم می‌تواند با گسترش و تعمیق سازماندهی‌های منبعث از قیام، اشکال نوین و اعتلایابنده‌ای از تداوم قیام و منطق خیابان را در دستور کار بگذارد و هم می‌تواند به ثباتی فرسایشی بدل گردد که طی آن رفته رفته خشم به استیصال و امید به یاس تبدیل شود». به بیان ساده‌تر و صریح‌تر فهم استراتژیک از امید و مبارزه باید در همان روزها برای این روزها برنامه‌ای عملی تدوین می‌کرد که البته می‌توانست کم و کیف آن در عرصه‌ی عمل واقعی تغییر کند اما دست‌کم چارچوب و جهت آن مشخص بود.

بنابراین افسردگی و ناامیدی‌ای که در ماه‌های اخیر شاهد آن بوده‌ایم، و کتمان و نفی آن هم کمکی به ما نخواهد کرد، ناشی از این است که «امید» و «مبارزه» به جای اصولی مبارزاتی به توصیه‌های اخلاقی فروکاسته شده بود و در دم و دستگاه اپوزیسیون برانداز همچنان چنین ماهیتی دارد. همین فهم از امید و مبارزه بوده است که امکانات مبارزاتی گشوده شده طی ماه‌های اخیر، و شاخص‌ترین آنها یعنی جنبش اعتراضی بازنشستگان را، مطلقن جدی نگرفت. این جدی نگرفتن اگر در ساحت اپوزیسیون راست برانداز در ضمن ناشی از منافع تاریخی و طبقاتی آنهاست اما در میان مبارزان چپ، به شمول احزاب و سازمان‌ها و نیز کمیته‌ها و هسته‌های انقلابی موجود، بدون شک نشانه‌ی ضعف در تدوین «استراتژی انقلابی» است.

به سالگرد قیام ژینا بازگردیم. به روشنی فضا ملتهب شده و حتا جمهوری اسلامی نیز که در تمام ماه‌های گذشته رجز پیروزی می‌خواند، فرا رسیدن سالگرد قیام ژینا را جدی گرفته است. موج عظیم بازداشت‌ها، احضار‌ها، تهدیدهای تلفنی و حضوری، اخراج‌ها، تعلیق‌ها، اجرای احکام و پرونده‌سازی‌های دوباره برای زندانیانی که در حبس به سر می‌برند و اولتیماتوم به احزاب کرد نشان می‌دهد جمهوری اسلامی سالگرد قیام ژینا را جدی گرفته است، هرچند برای فهم کامل و اغراق‌نشده‌ای از وضعیت باید در کنار «سالگرد» عوامل دیگری مانند آغاز سال تحصیلی دانشگاه‌ها و مدارس و امکان پیوند خوردن مبارزات معلمان، دانشجویان و دانش‌آموزان با جنبش اعتراضی بازنشستگان را هم به شمار آورد. جمهوری اسلامی پیشاپیش مشغول «خنثا» کردن تمام مناطق و اماکنی است که ممکن است امکاناتی برای تداوم مبارزه فراهم کنند اما برای «تداوم مبارزه» و نه لزومن لحظه‌ی «سالگرد».

تنها کافی است به بازداشت گسترده‌ی خانواده‌های شهدای قیام در روزهای اخیر توجه کنیم. این بازداشت‌های گسترده البته حتمن برای این است که مبادا این خانواده‌ها در «سالگرد قیام» بر مزار فرزندانشان حاضر شوند و به این‌ترتیب امکان برای شکل‌گیری اجتماعی مردمی فراهم کنند اما در ضمن هدف نهایی این بازداشت‌ها صرفن معطوف به سالگرد نیست. هدف نهایی این بازداشت‌ها خنثا کردن امکان شکل‌گیری جنبش دادخواهی از پایین و از میان پیوند خوردن خانواده‌های شهدای قیام است، همان جنبشی که بعد از قیام آبان امکان شکل‌گیری آن پدید آمد اما علاوه بر سرکوب حکومتی، به یاری «کاسبان دادخواهی» و «عاشقان تریبونال‌های بین‌المللی» خنثا شد. مشابه امکانی که برای شکل‌گیری جنبش دفاع از زندانیان سیاسی وجود داشت و توسط «کاسبان کفالت» از کار افتاد و در گستره‌ای عمومی‌تر بخشی از توان و امکانات جنبش عمومی توسط «کاسبان وکالت» و «ائتلاف جرج‌تاون» بر باد رفت.

همین مثال ما را به مسئله‌ی اصلی بازمی‌گرداند: ما نیز امیدواریم در روز سالگرد قیام ژینا بار دیگر شاهد شعله کشیدن خیابان باشیم اما اگر چنین نشد چه؟ زانوی غم بغل خواهیم گرفت؟ در افسردگی و ناامیدی و سرخوردگی فرو خواهیم رفت؟ یا می‌توان این سوال را به نحو دیگری هم پرسید: اگر به راستی در روز سالگرد آتش قیام از نو شعله کشید چه؟ اگر در روز سالگرد اتفاقی نیفتاد اما چندی بعد، به میانجی مسئله‌ای دیگر شعله‌ی قیام دیگری فروزان شد چه؟ آیا شیوه‌ی حضور ما در «قیام» همان شیوه‌ای خواهد بود که در قیام ژینا تجربه کردیم؟ اگر از ماه‌های گذشته تنها یک نکته را آموخته باشیم این است که ضرب‌المثل «چو فردا شود فکر فردا کنیم» اگر در مواردی هم درست باشد لااقل هیچ ربطی به مبارزه‌ی انقلابی ندارد. نیروی انقلابی باید از همین امروز برای فردا برنامه داشته باشد و این فردا هم شامل چشم‌اندازی دوردست است و هم فردای روز سالگرد. به این‌ترتیب مایلیم یکی از جملات آن متن پیشینِ منتشرشده در آذر ۱۴۰۱ را چنین بازنویسی کنیم: «[از همین امروز] به استراتژی‌هایی برای تداوم مبارزه [که تنها امکان حفظ امید است] بیندیشیم».

شهریور ۱۴۰۲