یاران شهیدمان را به یاد می‌آوریم. نه فقط در پرهیب بدن‌های لهیده و مشبک، که در قامت قیام، در قامت ایستادگی، در قامت مقاومت. چنان‌که بودند و با مشت و مسلسل در برابر استبداد ایستادند. آنان که از کوچه‌های فقر و نابرابری برآمدند تا به فقر و نابرابری پایان دهند، همان «بچه‌ها... کاوه‌های اعماق». آنها را در قامت درختِ بلوط به یاد می‌آوریم، کنام آتش و کبوتر و بیرق‌هایی که از بدن‌هایشان ساختند. «بچه‌های اعماق» با فروتنی این قطعه را به یاد کفاش گل‌های رنج، رفیق صادق فولادی‌وندا تقدیم می‌کند و نیز به یاران شهید ایذه و پرسیلا: حسین سعیدی، محمود احمدی، سید مصطفی احمدپور و کمر طهماسبی.

 

فتاده بر فرشِ خاکسترِ سکون

غمینِ ظلمتِ این روزگارِ دون

غریب آدمی که در گل نشسته بود

به فردای دیگر، به امید دل بسته بود

 

گذشت و گذشت تا زمانِ ما رسید

به تقویمِ کهنه‌ی رنج، فردا رسید

خیابان صدا شد و پاسخش تفنگ

لبالب پُر از دود و لبریز سنگ

 

و این... این... این ترانه یک فسانه نیست

حکایتِ بوسه‌ای عاشقانه نیست

 

صدا به او رسید، در سرش ویله کرد

هیاهوی مواجِ اصواتِ درد

به بیرون دوید و با خشم جان گرفت

به هم‌رنج پیوست و سامان گرفت

 

گلاویزِ ظلمت شد و گلوله خورد

به خون نشست و جان سپرد ولی نمرد

گلوله در تنش دانه شد، جوانه شد

قد کشید و بلوطِ جاودانه شد

 

شد نماد ایستاده‌ی دلاوران

مکان، قلبِ آتش و گلوله‌ای در آن

کنارِ لاله‌های سرخ خاوران

درختِ بلوط، لانه‌ی کبوتران

 

و این... این... این ترانه یک فسانه نیست

حکایتِ بوسه‌ای عاشقانه نیست