در بیست و یکمین فلاخن از چیزهایی مینویسیم که در مورد پناهندگی و پناهنده نمیدانید، از چیزهایی که به شما نمیگویند، از کسانی مینویسیم که در «بهشت موعود» فرود آمدهاند، از «بهشت» مینویسیم. ابتدا محمد غزنویان از «سیرت و سیمای پناهجو» مینویسد، از پناهجویان افغانستانی در ایران و پناهجویان ایرانی در «غرب»، از شباهتهای موجود میان انسان آواره، انسان بی ماوا و بعد از نگاه روشنفکر ایرانی به مهاجر مینویسد. سپس مینا خانی «دو پرده از هویت سیاسی یک پناهنده» را تصویر میکند، از دستگاه عظیمی که سویههای سیاسی حیات پناهنده را در گفتار رسمی حذف میکند و خشونت نمادینی که پناهندگان تجربه میکنند، سپس به مشابهت گفتار موجود در میان ایرانیها مورد پناهنده با جریانات راست افراطیِ اروپا میپردازد. آنگاه هژیر پلاسچی در مورد «توصیههای راست از حنجرههای چپ» مینویسد، روند تاریخی و سیاسی تبدیل پناهنده به کارگر ارزانِ غیرمتخصص را آشکار میکند و از همصدایی توصیههای داهیانه برای کار و پرداخت مالیات با سیستم حاکم در سرمایهداریهای غربی مینویسد. مشابهت میان این متنها غیرعمدی است. شباهت این متنها از مشابهت ستمی که پناهنده تجربه میکند، ناشی شده است. فلاخن بیست و یکم صدای پناهنده و پناهجویی است که هرگز شنیده نمیشود.