استثمار در معادن ایران و منافع بورژوازی معدن

در فلاخن دویست و هفتاد و دوم از فتل دفعتی و مرگ تدریجی کارگران معدن در اعماق زمین می‌خوانیم؛ از مرگی که جیب مالکان صاحب سرمایه‌ی معادن را انباشته می‌کند. از این ادعای مدافعان بازارِ هرچه آزادتر که دخالت دولت در قیمت‌گذاری موجب عدم سرمایه‌گذاری مالکان معدن در بخش ایمنی شده تا این واقعیت که همین قیمت‌گذاری دستوری از قضا ابزاری است که در همدستی با صاحبان سرمایه، همه‌ی هزینه‌ها را به دوش کارگرانی بیندازد که در عمق چندهزار متری زمین جان می‌کنند و اگر بر اثر حوادث قابل پیشگیری کشته نشوند، با ریه‌های زخمی و بدن آسیب‌دیده ذره ذره جان می‌سپارند. از واگذاری هشتاد درصد معادن ایران به بخش خصوصی و از این‌که نبود و سرکوب تشکل‌های مستقل کارگری چگونه موجب شده نوع مالکیت معادن در عمل تعیین‌کننده‌ی مناسبات میان کارگر و کارفرما نباشد. در دویست و هفتاد و دومین فلاخن از معنای واقعی و طبقاتی پیمانکاری‌سازی نیروی کار معادن می‌خوانیم، از ارزان‌سازی نیروی کار، از بی‌ثبات‌سازی گسترده‌ی کارگران معدن که امکان هر تحرک صنفی را از آنها سلب کرده است و بی‌توجهی عامدانه به ایمنی کارگران تحت‌عنوان کاهش «هزینه‌های اضافی». در این فلاخن به‌طور مختصر روند خصوصی‌سازی معادن در ایران واثرات مادی آن بر زندگی کارگران را بررسی می‌کنیم و برای روشن کردن صحت ادعای مدافعان «خصوصی‌سازی خوب» در میان اصلاح‌طلبان و اپوزیسیون برانداز، با بررسی نمونه‌ی خصوصی‌سازی بیمارستان‌ها در آلمانِ دهه‌ی گذشته نشان می‌دهیم خصوصی‌سازی در همه‌جا و با هر کیفیتی، هیچ معنایی غیر از سازوکاری علیه طبقه‌ی کارگر، ابزاری برای کاهش هزینه‌های نیروی کار، انتقال ریسک به کارگران و استخراج ارزش از منابع عمومی به نفع بخش خصوصی ندارد. در فلاخن دویست و هفتاد و دوم از این می‌خوانیم که چرا کشتار کارگران معدن نه خطایی فنی و اداری بلکه نتیجه‌ی بلافصل ساختار مالکیت و اداره‌ی سرمایه‌دارانه‌ی امور است و بنابراین توقف آن تنها از مسیر مواجهه‌ی بنیادین با چنین نظمی ممکن خواهد بود. در عین‌حال به این می‌پردازیم که چنین مواجهه‌ای با موانعی ساختاری در درون طبقه و نیز در درون وضعیت روبه‌روست که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. چنین است که با یادآوری سنت‌های جنبش کارگری در گذشته‌ای نه‌چندان دور، تشریح وضعیت واقعی نیروی کار شاغل در معادن و ملزومات گذر از این وضعیت، در نهایت از این می‌پرسیم که چگونه می‌توان در میانه‌ی سرکوب ساختاری و بی‌ثبات‌سازی گسترده، در دل پراکندگی جنبش کارگری و زیر سلطه‌ی هژمونی ایدئولوژیک طبقه‌ی متوسط، به سوی سازماندهی‌ای در محل کار گام برداشت که بتواند افق‌ها و چشم‌اندازهای طبقاتی و انقلابی را به نفع طبقه‌ی کارگر بگشاید؟ پرسشی که یافتن پاسخی برای آن نه صرفاً مستلزم بحث‌های نظری، بلکه نیازمند کنش میدانی فوری است.

فلاخن دویست و هفتاد و دوم را اینجا بخوانید

اردیبهشت ۱۴۰۴ | فایل ورد