یادداشت‌های روزهای جنگ ۶

گزارشی از قم

نکته‌ی مهم: این گزارش پیش از آنچه «حمله به تاسیسات هسته‌ای فردو» در ۲۵ کیلومتری قم، خوانده می‌شود، نوشته شده است.

***

خیلی‌ها مثل ما از تهران خودشان را به قم رسانده‌اند تا شاید بتوانند از اینجا به شهرهای دیگری بروند و اینجا متوجه شدیم که از قم هم برخی از اهالی شهر رفته‌اند شمال. با این‌وجود قطار حومه‌ای قم-تهران با تعداد مسافر معمول در رفت‌وآمد است. یک‌سری از مردم استرس جنگ را دارند اما جو غالب شهر این‌طور است که: کافه‌ها و پاساژ‌ها شلوغند، شب‌ها بوستان علوی بساط جوجه‌کباب به‌راه است، آدم‌های مذهبی به حرم می‌روند و خیابان‌ها شلوغ است.

سعی می‌کنم با مردمی که در خیابان می‌بینم هم‌کلام شوم. هیچ تفاوت خاص و عجیب‌وغریبی با شهرهای دیگر نیست. برخی که غالباً طرفدار حکومتند چشم و گوششان کلا به تلویزیون است و بر اساس تبلیغاتی که می‌بینند معتقدند ما تا الان نصف اسرائیل را با خاک یکسان کرده‌ایم و تا پس‌فردا حساب بقیه‌اش را هم می‌رسیم. به هم توصیه می‌کنند که واتساپ و اینستا را حذف کنید، مودم‌ها را خاموش کنید و به نت وصل نشوید. می‌گویند ایران نباید کوتاه بیاید و ما مذاکره نمی‌کنیم.

برخی که مشخصا طرفدار حکومت نیستند با قطع شدن نت به ستوه آمده‌اند و احساس بی‌خبری می‌کنند ولی باز برای خالی نبودن عریضه تلویزیون را می‌بینند. به‌وضوح استرس این را دارند که جنگ فرسایشی و طولانی شود و خیلی‌هایشان طرفدار مذاکره‌اند.

با دو دختر جوان صحبت می‌کنم که می‌گویند پریشب در خیابان ماموران ایست‌بازرسی نگهشان داشته‌اند. می‌گویند همه را نگه می‌داشتند و می‌گشتند. یکی از آنها به ماموران گفته بود: همین‌طور هم استرس جنگ را داریم، شما دیگر استرس اضافه ندهید و مأمور با این ادبیات جواب داده بود که خواهرم برای امنیت خودتان می‌گردیم. یک وانت نفوذی پر از پهپاد در قم پیدا شده و بعید نیست تا دو-سه روز دیگر دستور تخلیه‌ی قم را هم بدهند.

چند روز پیش هم پدافند روستاهای اطراف فردو (از جمله خاوه) فعال شده بودند.

بعد از اصابت اولین بمب‌های اسرائیل به قم که به ساختمانی در سالاریه اصابت کرد و گفته شد که خانه‌ی رییس جدید ستاد کل نیروهای مسلح بوده است اضطراب همگانی در شهر بیشتر دیده می‌شود.

کنار میدان سپاه چند پسر نوجوان ۱۱-۱۲ ساله را دیدم که پوستر قاسم سلیمانی دست گرفته بودند و آهنگ گذاشته بودند و انگار داشتند بساط شربت و ایستگاه صلواتی به پا می‌کردند.

همین‌طور که در شهر می‌گشتم در یکی از محله‌ها خانم جوان و پیرزنی را دیدم که داشتند از آسانسور یک ساختمان خدماتی پیاده می‌شدند و با هم صحبت می‌کردند. از حرف‌هایشان دستگیرم شد که همدیگر را نمی‌شناسند، اما هر دو می‌خواهند اسنپ بگیرند. زن جوان اینترنت نداشت و پیرزن هم تنها بود. زن جوان از اینکه نمی‌توانست به پیرزن کمکی بکند عذرخواهی کرد. به او گفتم اینترنت ایرانسل وصل است. گفت همراه اول دارد و از صبح اینترنتش قطع است. برای پیرزن تپسی گرفتم. گفت:«اینا دارن اینجا چی‌کار می‌کنن؟» گفتم:«صدا رو می‌گید حاج‌خانم؟»

- آره

ـ برای جنگ آهنگ گذاشته‌ن.

چهره‌ی پیرزن توی هم می‌رود: «جوونا رو کشتن. امروزم یکی رو توی سالاریه زده بودن».

سر تکان می‌دهم.

می‌پرسد:«کی بود؟»

می‌گویم: «نمی‌دانم» چند ساعت بعد متوجه می‌شوم که یک پسر نوجوان ۱۶ ساله هم در این «نقطه‌زنی» اسرائیلی کشته شده.

پیرزن می‌گوید: «مادرهای اینا منتظرند که اینا برن خونه».

مکث می‌کند. لب‌هایش را به هم فشار می‌دهد و می‌گوید: «دختر من هم...» بغض می‌کند. - دختر من هم توی کرونا رفت. کارمند بیمارستان بود. به خدا هنوز بعضی روزها منتظرشم که بیاد.

دست می‌گذارم روی شانه‌اش و دلداری‌اش می‌دهم. عجله دارم و باید بروم. می‌برمش پیش آبمیوه‌فروشی کمی آن‌طرف‌تر و می‌سپرمش به مرد جوان فروشنده که وقتی تاکسی آمد، سوارش کند. می‌‌گویم: «برای این خانم تاکسی گرفته‌ام، اگر نتونستن ماشین رو پیدا کنند می‌شه کمکشون کنید؟»

خانمی حرفم را می‌شنود و می‌گوید:«می‌شه برای منم تاکسی بگیرید؟ هزینه‌اش رو می‌دم».

این قطعی اینترنت مردم را از کار و زندگی انداخته است‌.

در کل برخلاف تصویری که معمولا مردم از قم دارند و فکر می‌کنند به دلیل وجود حوزه‌های علمیه یا زیاتگاه‌های مذهبی بزرگی مثل مدفن معصومه یا جمکران در این شهر همه‌ی مردم مذهبی یا طرفدار حکومتند، آنچه که به وضوح در این شهر هم مانند شهرهای دیگر دیده می‌شود این است که مردم همان اضطراب‌ها و نگرانی‌ها را دارند. مردم عادی نگران ادامه‌ی جنگ و وقوع کشتارهای وسیع‌تر هستند و به‌خصوص نگران این هستند که به دلیل اشتهار قم به‌عنوان پایگاه ایدئولوژیک حکومت یا نزدیکی تاسیسات هسته‌ای فردو به شهر، در روزهای آینده هدف حمله‌ی اسرائیل قرار بگیرند.

۱ تیر ۱۴۰۴