یادداشت‌های روزهای [پسا]جنگ ۱

از اولین ساعات بعد از تجاوز نظامی اسرائیل به ایران انبوهی متن و استاتوس و استوری در ضرورت امر مبارک «سازماندهی» تولید شد و به نظر می‌رسید نیروها و افراد چپ با وقوع بحران، بلافاصله درست‌ترین و اصولی‌ترین پاسخ ضروری و ممکن را به وضعیت می‌دهند. مشکل اما این بود که در چند سال اخیر «سازماندهی»، خود به شکلی از لفاظی میان‌تهی تبدیل شده است که همواره از سوی برخی تکرار می‌شود بدون آن‌که قدمی به سمت آن برداشته شود.

به همین منوال در مدت جنگ دوازده روزه بیش و کم با پدیده‌هایی هم‌زمان روبه‌رو بودیم: در خارج از کشور ابتدا برخی گروه‌های محلی فعال در جریان قیام ژینا، که بعد از فروکش قیام یا به کلی غیرفعال شده یا فعالیت‌هایی گهگاهی و بدون چشم‌اندازی استراتژیک داشتند و البته به سیاق پیشینیان مناسک «سرمونی» و سالگرد قیام را به جا آورده بودند، از نو و دقیقن به همان شیوه‌ی سابق گرد هم آمدند و تظاهراتی در محل زندگی خودشان سامان دادند. علاوه بر این، چندین گروه تلگرامی با تعداد زیادی از افراد شکل گرفت تا از درون آنها «بلوک» و «جبهه» و «اتحاد» شکل بگیرد و نیز چندین طرح برای تشکیل «جبهه» از سوی نیروهای مختلف مکتوب و در برخی موارد قدم‌هایی ابتدایی نیز برای تشکیل این «جبهه‌ها» برداشته شد. بماند که احتمالن ما از معدود مردمی هستیم که چهار دهه است تلاش می‌کنیم جبهه‌ای از «افراد» تشکیل دهیم بدون آن‌که هرگز تردیدی در صحت مسیری که می‌پیماییم و به نتیجه نمی‌رسیم، داشته باشیم و بی‌توجه به این‌که هر جبهه‌ای قاعدتن باید از تشکل‌ها و سازمان‌ها و احزاب تشکیل شده باشد. در داخل کشور، در همان روزهای اول ایده‌ی تشکیل کمیته‌هایی برای امدادرسانی طرح شد و کسانی در این زمینه اقداماتی هم کردند اما به سرعت روشن شد که دست‌کم در شرایط موجود، چنین امکانی وجود ندارد چرا که بنا به گزارشی که بخشی از آن را در یادداشت «در ضرورت سبک‌باری هنگام تردد» منتشر کردیم: «در بسیاری از مواقع در مناطقی که مورد اصابت دشمن متجاوز قرار می‌گیرد، تعداد نیروهای امنیتی آشکار و لباس‌شخصی چند برابر نیروهای امدادی آتش‌نشانی و پزشکی است و در برخی موارد خود این نیروها از موانع امداد مناسب محسوب می‌شوند». به این‌ترتیب با توجه به بسته شدن سریع وضعیت و شدت سرکوب و کنترل به میانجی ایست‌بازرسی‌های متعدد و گشتی‌های فراوان، امکان تحرکی جمعی و سازمان‌یافته به شدت کاهش یافت. البته هم‌زمان گروه‌های زیادی در تلگرام و اینستاگرام شکل گرفت، که بسیاری از آنها را مردم عادی تشکیل دادند، و همین مردم برای حمل‌ونقل، خرید مایحتاج، اطلاع از بستگانی که قادر به ترک محل زندگی خود نبوده‌اند، مشاوره‌های پزشکی و روانشناسی اورژانسی و حتا نگهداری موقت از حیوانات خانگی به یاری همدیگر شتافتند. و سرانجام با اعلام «آتش‌بس» مجموعه‌ی این اقدامات در داخل و خارج از کشور متوقف شد و درست در همین لحظه است که باید سوال اصلی را به میان کشید، به‌ویژه که «آتش‌بس» اعلام‌شده حتا اگر خصلتی موقتی نداشته باشد چنان شکننده است که هر آینه امکان فرا روییدن آن به جنگی دوباره وجود دارد.

نوشتیم که از اولین ساعات بعد از تجاوز نظامی اسرائیل به ایران انبوهی متن و استاتوس و استوری در ضرورت امر مبارک «سازماندهی» تولید شد و به نظر می‌رسید نیروها و افراد چپ با وقوع بحران بلافاصله درست‌ترین و اصولی‌ترین پاسخ ضروری و ممکن را به وضعیت می‌دهند اما مسئله‌ی سازماندهی نه موضوع جدیدی است و نه امری بدیع. تا جایی که به یاد می‌آوریم همواره در جدل‌های مربوط به شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، آنچه که از جانب نیروهای چپ انقلابی یا آنها که به این نام خوانده می‌شدند، به عنوان پاسخی ایجابی در برابر این پرسش استفهام‌آمیز که «اگر در انتخابات شرکت نکنیم چه کنیم؟» داده می‌شد، این بود که: سازماندهی! حتا می‌توان گفت بعد از خیزش دی‌ماه ۹۶، لااقل تا مقطعی بعد از قیام ژینا، مسئله‌ی سازماندهی از درون امکانات اجتماعی، به‌طور خاص چپ انقلابی را مورد خطاب قرار داد. امکانات اجتماعی گشوده‌شده به میانجی خیزش دی‌ماه (که کیفیت و محتوای آن را در متون متعدد از جمله «از دوره‌ی تدارک به دوره‌ی احیا» شرح داده‌ایم) کیفیتی از مداخله را می‌طلبید و فرا می‌خواند که تنها از عهده‌ی ارگان‌های سازمان‌یافته برمی‌آمد و آن‌دست ارگان‌هایی که برای امر سازماندهی تمام افسانه‌های پیش از آن مسلطِ سازمان‌یابی افقی و مشتقات آن را دور بریزند. در واقع می‌توان مدعی شد این امری بود که ناگزیر در دیالکتیک میان جمع و جامعه به جمع تحمیل و دیکته می‌شد؛ منتها اساسن این دیالکتیک تنها زمانی شکل می‌گرفت که جمع صادقانه در جستجویی عملی برای یافتن امکان‌های مادی و میدانی مداخله‌ی موثر باشد. وگرنه روشن است که در چرخه‌ی تکرار «فعالیت» به جای «مبارزه» و «اراده‌ی تابع وظیفه» به جای «اراده‌ی معطوف به پیروزی»، اساسن دیالکتیکی با جامعه یا با هیچ‌چیز دیگری شکل نمی‌گرفت و نمی‌گیرد.

در هر صورت، لااقل در سطح لفاظی، به نظر می‌رسید بعد از دی ۹۶ مسئله‌ی سازمان‌یابی و سازماندهی در سطوح جدی‌تری طرح می‌شود. مشکل اصلی اما این است که آرام‌آرام همین لفاظی جایگزین خود سازماندهی شد. در واقع افراد زیادی از سازماندهی حرف زدند تا سازماندهی را انجام ندهند چرا که لفاظی در مورد ضرورت سازماندهی در بسیاری مواقع توام بوده است با حمله به هر جمع کوچکی که در جایی شکل بگیرد و ممارست و تداومی در مبارزه‌اش باشد یا حتا هر اراده‌ی سازمان‌نیافته اما جمعی‌ای که با حرکت به سمت گشودن امکان‌هایی برای سازماندهی، لفاظی صرف در مورد ضرورت سازماندهی را بحرانی کند. احتمالن به این دلیل که اگر این جمع‌ها و اراده‌ها به رسمیت شناخته شوند، آن‌کس که به راستی قصد دارد از سطح لفاظی فراتر برود و اقدامی عملی انجام دهد، باید در هر قدم نسبت خودش و عمل اجتماعی‌اش را با چنین پدیده‌ای روشن کند.

بنابراین هرچند در نگاه اول جمله‌ی کوتاه «سازماندهی کنیم» پاسخ درست و مناسبی به وضعیت برای کسانی بود که می‌خواستند بیرون از دوگانه‌ی حامیان جمهوری اسلامی و حامیان اسرائیل دست به عملی مداخله‌جویانه بزنند؛ اما سوال اصلی را درست از همین پاسخ باید پرسید: چرا در سال‌های گذشته، به‌رغم فرصت‌ها و امکانات فراوان و وسیع سازماندهی نکردیم؟ چرا از درون قیام‌ها و خیزش‌های سال‌های اخیر سازماندهی نکردیم؟ چرا قبل از قیام‌ها و بعد از قیام‌ها سازماندهی نکردیم؟ چرا در نسبت با مبارزات صنفیِ اعتلایابنده‌ی مابین ۹۶ تا ۴۰۱ سازماندهی نکردیم؟ چرا در ارتباط با بحران‌های اجتماعی فراگیری مانند شیوع کرونا سازماندهی نکردیم؟ چرا هر بار که آشکار شد بدون سازماندهی هیچ کاری از پیش نخواهیم برد، سازماندهی نکردیم؟ چرا در ده‌ها موقعیت و وضعیت اضطراری دیگری که می‌توان به این فهرست افزود سازماندهی نکردیم؟

پاسخ دادن به این سوال البته باید کاملن از منظر فردی باشد. هیچ‌کدام از ما حق نداریم خودمان را درون معضلات جمعی پنهان کنیم. «"ما" فرهنگ کار جمعی نداریم»، «"ما" تبدیل به سوژه‌ی نئولیبرال شده‌ایم»، «"ما" در اقلیت قرار داریم» یا هر شکل مشابهی از پاسخ به این سوال در واقع تلاشی ناصادقانه برای پاسخ ندادن به آن و تبدیل قصوری فردی از وظایف انقلابی به مسئولیتی جمعی است که در نهایت در آن حتا «جمع» هم مقصر نیست، بلکه مقصر اصلی شرایط و وضعیتی است که در آن واقع شده‌ایم و چون شرایط و وضعیت، دست‌کم در چشم‌اندازی نزدیک چنین خواهد بود ما هم همینی که هستیم خواهیم بود.

روشن است که در صورت تداوم وضعیت تا مرحله‌ی جنگی تمام‌عیار که موجب بروز ویرانی‌ها و آسیب‌های وسیع و غیرقابل مدیریت می‌شد، تشکیل کمیته‌هایی برای امدادرسانی یک وظیفه‌ی سیاسی و از آن پیش‌تر انسانی می‌بود اما تشکیل چنین کمیته‌هایی درست در دقیقه‌ی بحران، سازماندهی نیست.

سازماندهی علاوه بر تشکیل نیاز به استمرار و تداومی دارد که بتواند افقی استراتژیک را در هر عمل روزمره و تاکتیکی‌اش تعبیه کند؛ در حالی که شکل‌گیری کمیته‌های مردمی شرایط بحران، اگر از درون یک سازمان‌یافتگی ازپیش‌موجود شکل نگیرند یا دست‌کم از همان ابتدا شرایط و امکانات تداوم خودشان بعد از بحران را سازمان ندهند، هیچ ربطی به سازماندهی ندارند. نظایر چنین کمیته‌های موقتی، نه لزومن به این نام، تاکنون تقریبن در هر شرایط بحرانی‌ای شکل گرفته‌اند و بنا بر خصلت جوامع انسانی شکل خواهند گرفت. در نزدیک‌ترین نمونه‌ی شناخته‌شده به چنین پیشنهادی که تحت عنوان «سازماندهی کنیم» توصیه می‌شود؛ در جریان زلزله‌ی ورزقان در سال ۱۳۹۱ تلاش شد جمع‌هایی از آشنایی‌های شکل‌گرفته در جنبش سبز در قالب شکلی از امدادرسانی سازماندهی شوند و البته برخی از آنها نیز مورد برخورد امنیتی هم قرار گرفتند. ترکیب آن جمع‌ها و سرنوشت برخی از فعالان آن جمع‌ها که در تداوم منطقی آن روزهای خودشان، نه در گسست یا انحراف از آن، حتا تا نزدیکی به رضا پهلوی از سویی و پیوستن به محور مقاومت از سوی دیگر رفتند، خصلت لحظه‌ای و تداوم‌ناپذیر چنین کمیته‌هایی را نشان می‌دهد.

خصلت هم‌سان تمامی این واکنش‌های عملی داخل و خارج از کشور دفعتی و موقتی بودن آنان است و دقیقن به دلیل همین دفعتی و موقتی بودن است که از تاثیرگذاری واقعی بر وضعیت باز می‌ماند و به همان سرعتی که گرد هم می‌آید، از هم فرو می‌پاشد. هیچ جبهه‌ی ضدجنگی که از افراد شکل گرفته باشد و هیچ گروهی از افراد که بدون وحدت نظر، تنها حول وحدت عمل تشکیل شده باشد امکان فراتر رفتن از خودش را ندارد. درست اینجاست که مرز «فعالیت» و «مبارزه» ترسیم می‌شود. در فعالیت تنها فعال بودن اهمیت دارد. این فعال بودن در موارد بسیار معدودی می‌تواند موقتن تاثیر مثبتی هم بر محیط اطراف خودش بگذارد اما امکان مداخله در وضعیت را هرگز نخواهد داشت. به همین دلیل است که با فروکش حتا موقتی بحران همه‌چیز برای فعالیت به پایان می‌رسد، در حالی که برای مبارزه همه‌چیز به شکلی نوین آغاز می‌شود: تلاش برای یافتن راه‌هایی برای تداوم نبرد رهایی‌بخش در درون جمهوری اسلامی‌ای سرکوب‌گرتر از گذشته با سیاست‌های استثمارگرانه‌ای که از «شوک» شرایط جنگی نهایت استفاده را برای گسترش فلاکت خواهد برد.

تیر ۱۴۰۴