یادداشت‌های روزهای [پسا]جنگ ۳

گزارشی از وضعیت کارگران در جنگ و پساجنگ

در بهار ۱۴۰۴، پیش از آغاز جنگ دوازده‌روزه در ۲۳ خرداد میان ایران و اسرائیل، موجی از اعتراضات صنفی سراسر کشور را در برگرفته بود. داده‌های گردآوری‌شده توسط فعالان کارگری نشان می‌دهند که در خردادماه، بیش از ۷۰ مورد تجمع و اعتصاب کارگری در دست‌کم ۲۷ استان کشور ثبت شده است. طیف وسیعی از گروه‌های شغلی در این اعتراضات مشارکت داشتند. کامیون‌داران و نانوایان در صدر بودند، و بازنشستگان تامین اجتماعی، مخابرات و فولاد نیز حضور پررنگی در عرصه‌ی اعتراضات داشتند. همچنین کارگران بخش‌هایی چون تاسیسات نفت و گاز، پتروشیمی‌ها، خدمات شهری و فضای سبز (مانند کارگران شهرداری ماهشهر)، کارخانه‌ی فولاد کویر، شرکت ملی صنایع مس، ریسندگی خاور گیلان و شرکت‌های وابسته به سازمان ایدرو، از جمله گروه‌هایی بودند که در خبرگزاری‌های رسمی و غیررسمی نام‌شان در میان معترضان آمده است.

موج اعتراضات کارگران که پیش از آغاز جنگ در بستری از قطعی‌های گسترده‌ی برق، کاهش تولید، تورم بالای ۴۰درصد، رشد بی‌سابقه‌ی بهای کالاهای اساسی و ناامنی شغلی شکل گرفته بود، با آغاز جنگ دوازده‌‌روزه وارد مرحله‌ای متفاوت شد. در این دوره، شرایط جنگی با تشدید نگاه امنیتی، ناامنی جانی، و اولویت یافتن بقا، فضای اعتراض را به‌طور موقت به حاشیه راند. جنگ، در این معنا به‌عنوان «لحظه‌ی تعلیق سیاست و مبارزات اجتماعی» عمل کرد؛ لحظه‌ای که در آن، مطالبات معیشتی و صنفی به پس‌زمینه رانده شدند و فضای عمومی، چه به‌ سبب ترس و چه به‌ دلیل سرکوب، از هرگونه کنش اجتماعی مستمر تهی شد. با این‌حال، آن‌طور که در این‌ گزارش خواهیم دید این تعلیق ماندگار نبود و به محض باز شدن نخستین امکان‌های بروز نارضایتی، اعتراضات انباشته‌شده -هرچند فعلا در ابعادی کوچک- دوباره سر بر آوردند و خود را در قالب تجمع، اعتصاب و طرح نارضایتی‌ها نشان دادند.

اما آن‌چه در این وضعیت، بیش از تعلیق موقت اعتراضات جلب توجه می‌کرد چنان‌که پیش‌تر در متن «"همبستگی ملی" به مثابه ابزار سرکوب طبقاتی» نیز به آن پرداختیم، شکل‌گیری نوعی «همبستگی ملی» بود که از بالا و در امتداد ساخت قدرت، حول محور حاکمیت سازمان یافت؛ همبستگی‌ای که در ظاهر، «مردم» را در برابر تهدید خارجی متحد نشان می‌داد، اما در واقع، در امتداد منطق سرمایه‌دارانه‌ی حاکم سرشتی آشکارا طبقاتی داشت. در آن گزارش نوشته بودیم: «آن‌چه "همبستگی ملی" وانمود می‌شود، حتی اتحادی موقتی میان نیروهای متضاد در لحظه‌ی جنگ هم نیست. همبستگی ملی، در اساس، شکل‌بندی‌ای است که تضادهای واقعی یا امکان بروز آن را تعلیق می‌کند تا امکان تداوم سرکوب طبقاتی فراهم شود. وضعیت اضطراری جنگی، با تبدیل شدن به نوعی ترازکننده‌ی ساختگی، سوژه‌های متضاد را موقتاً زیر پرچم یک "ملت" انتزاعی گرد می‌آورد؛ اما این گردآمدن لحظه‌ی طرد نیروهایی است که با وضعیت موجود در تضادند. در چنین وضعیتی، نه فقط تضاد طبقاتی انکار می‌شود بلکه "بی‌موقع" یا "مخل وحدت" معرفی می‌شود و دقیقاً از همین‌رو، [همبستگی ملی] ابزار تثبیت سلطه‌ی طبقه‌ی حاکم است.»

این همبستگی، هرچند بر بستری واقعی از اضطراب جمعی و نیاز به بقا شکل گرفت، اما کارکرد اصلی‌اش همان‌طور که گفته شد، چیزی جز حفظ وضعیت موجود نبود. وضعیت موجود نه فقط در شکل تمامیت ارضی و بافت دولت-ملت، بلکه بیش از آن و همزمان با آن در شکل «ساخت طبقاتی جامعه» که به‌عنوان جوهره‌ی اصلی وضعیت، باید همچون شیء مقدس دست‌نخورده باقی می‌ماند. انبوه اظهارنظرهایی که در این مدت حول بازگشت به مردم، ملت یکپارچه، توجه به اقتصاد و مبارزه با فساد و اصلاح عمیق ساختارهای اقتصادی گفته شد نه نشانه‌ی اراده‌ای برای تغییر، بلکه سازوکاری بود برای آن‌که چیزی تغییر نکند. بنابراین، «همبستگی ملی» حول منافع و بقای همان ساختار قدرتی شکل گرفت که خود با اجرای سیاست‌های ضدکارگری و سرکوب طبقاتی، نقشی محوری در فروپاشی اجتماعی ایفا کرده بود. ساختاری که حتا در میانه‌ی جنگ نیز از پیگیری سیاست‌های ضدطبقه‌ی کارگر دست نکشید. «همبستگی ملی» که با بازگشت به مردم و مبارزه با فسا‌د، برای خود افقی در آینده جستجو می‌کرد، نه تلاشی برای گذار از یک نظم غیرمردمی‌ و‌ فاسد، بلکه کوششی بود برای حفظ آن؛ یا دقیق‌تر، برای بازآرایی و کارآمدسازی آن در شرایط بحرانی.

ما در متنی دیگر، همین معنا را خواهیم شکافت و به‌ تفصیل به سرشت طبقاتیِ همبستگی‌ای خواهیم پرداخت که حول منافع طبقه‌ی حاکم شکل گرفت و خواهیم‌ گفت‌ که نیروهای حامل آن کدام‌ها هستند. همچنین خواهیم گفت که چگونه «همبستگی‌ ملی» و «ملت یکپارچه» استعداد آن را دارد که به اسم رمز سرکوب طبقاتی تبدیل شود. در این متن اما، با تکیه بر اخبار و داده‌های حوزه‌ی کارگری، تلاش داریم نشان دهیم که «همبستگی ملی» اعلام‌شده، نه تنها در سطح نمادین، بلکه در واقعیت عینی چگونه طبقه‌ی کارگر و زحمتکشان را به‌ روشنی از دایره‌ی شمول خود کنار گذاشته است، بی‌آن‌که این طرد ساختاری، خللی در روایت رسمی از همبستگی ایجاد کند.

گزارشی که در ادامه می‌آید، عمدتا بر پایه‌ی منابع صنفی و رسانه‌های کارگری تنظیم شده و تصویری مختصر اما خصلت‌نما از وضعیت کارگران ایران در جنگ دوازده‌روزه و بعد از آن ارائه می‌دهد:

تاخیرهای مزدی و بحران معیشتی

زیر آوار خبرهای جنگ، خبرهایی در گوشه و کنار منتشر می‌شد که کمتر ناظری آن‌ها را دارای اهمیت تلقی می‌کرد؛ بیش از ۵۰۰ کارگر شرکت «ساحل صید کنارک» بیش از سه ماه حقوق دریافت نکرده‌اند. در واحدهای مختلفی از جمله کارخانه‌ی «کیش چوب»، جایگاه سوخت «شهرک سلمان فارسی شوش»، شرکت «ای‌جی‌سی» در فاز ۱۴ پارس جنوبی و کارخانه «سرجین بافت زنجان»، کارگران با مشکلات جدی در دریافت دستمزد و حق بیمه مواجه‌اند. در برخی موارد، میزان تعویق به چند ماه می‌رسد. به‌طور مشخص، حدود ۸۰ نفر از کارگران شرکت ای‌جی‌سی طی چهار ماه گذشته هیچ‌گونه حقوقی دریافت نکرده‌اند و همچنان چشم‌انتظار پرداخت دستمزدهای اسفند ۱۴۰۳ و ماه‌های فروردین، اردیبهشت و خرداد ۱۴۰۴ هستند. عیدی پایان سال گذشته نیز به آنان پرداخت نشده است. افزون بر این، برخی از این کارگران به مرخصی اجباری فرستاده شده‌اند یا در وضعیت بلاتکلیف شغلی و بیکاری موقت قرار دارند. وضعیتی مشابه برای کارگران «جایگاه گاز شهرک سلمان فارسی شوش» گزارش شده است؛ جایی که شماری از کارکنان، با وجود سال‌ها سابقه‌ی کار، چند ماه حقوق معوق و عیدی‌های پرداخت‌نشده دارند و همچنان در بی‌خبری از آینده‌ی شغلی خود به‌سر می‌برند.

موج اخراج‌ها در دوره‌ی جنگ و پس از آن

در دوره‌ی جنگ و پس از آن، موضوع اخراج کارگران از سوی کارفرمایان به بهانه‌های مختلف، از جمله کمبود منابع مالی، افزایش یافته است. «کارخانه سرجین بافت زنجان» با اخراج کارگران باسابقه‌ی خود، «کارخانه پتروشیمی ارغوان‌گستر ایلام» با بیکار کردن شمار قابل توجهی از نیروها و بلاتکلیفی آنها پس از آزمون استخدامی نمونه‌های بارز این روند بوده‌اند. همین‌طور کارگران فاز ۱۴ پارس جنوبی که در استخدام «شرکت ای‌جی‌سی» هستند، با چهار ماه دستمزد و بیمه‌ی پرداخت‌نشده، در مرخصی اجباری به سر می‌برند و آینده‌ی شغلی آنها نامعلوم است. در همین زمان، روزنامه‌ی هم‌میهن گزارشی منتشر کرد مبنی بر اینکه در پی آتش‌بس، دست‌کم ۱۵۰ خبرنگار در رسانه‌های مختلف از جمله خبرآنلاین، اقتصادنیوز، تجارت‌نیوز، دنیای اقتصاد، اقتصاد آنلاین و اکوایران از کار بیکار شدند. و این تازه اخباری است که به رسانه‌ها راه یافته است. بنا به اخباری که ما دریافت کرده‌ایم در «شرکت کاله» از مدیران گروه‌ها خواسته‌اند هر کدام پانزده نفر را اخراج کند. مشابه همین اتفاق در «شرکت فیروز» افتاده است. در برخی کارخانه‌های مبلمان‌سازی کارگران را به کارگران روزمزد تبدیل کرده‌اند.

حذف بیمه و خدمات درمانی

از دیگر نمونه‌های تضییع حقوق کارگران، عدم پرداخت حق بیمه و خدمات درمانی است. کارگران «راه‌آهن کرج» از عدم پرداخت دو تا چهار ماه حق بیمه‌ی خود توسط کارفرما خبر داده‌اند که مشکلات گسترده‌ای در دریافت خدمات درمانی و بیمه‌ی تکمیلی ایجاد کرده است. کارگران «شرکت ماشین‌سازی اراک» نیز در بیانیه‌ای نسبت به عدم پرداخت بیمه‌ی درمان تکمیلی طی بیش از هفت ماه اعتراض کرده و هشدار داده‌اند که این وضعیت سلامت و معیشت آنان را به خطر انداخته است. قطع پاداش‌ها، حذف مزایا و تسهیلات رفاهی از دیگر محورهای اعتراض آنها بوده است.

استمرار اعتصاب در سایه‌ی جنگ

در بسیاری از واحدهای صنعتی و خدماتی کشور، اعتراضات کارگری به شکل تجمعات و اعتصابات پیگیری شده است. کارخانه‌ی «آلومینیوم اراک» (ایرالکو) که حدود چهارهزار کارگر دارد، شاهد تجمعات و اعتصاب کارگران به دلیل قطع پاداش افزایش تولید، عدم اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل، و اخراج همکارانشان بوده. خواست استعفای مدیرعامل شرکت و بازگشت کارگران اخراجی به کار از مهم‌ترین مطالبات آنها است. نانوایان نیز در ادامه‌ی مقاومت‌های خود، بر مشکلات جدی نظیر عدم دسترسی به درآمد حاصل از فروش، تأخیر در کمک‌هزینه‌ها، فشارهای مدیریتی و فرسایش روانی تأکید کرده‌اند. بازداشت رییس «اتحادیه نانوایان سقز» و چند نانوا پس از اعتصاب، خبر نگران‌کننده‌ای از فشارهای امنیتی علیه فعالان صنفی این بخش است.

پرستاران؛ فراموش‌شدگان لحظه‌ی اتحاد

نمونه‌ای دیگر از طرد مزدبگیران از شمول «همبستگی ملی» را می‌توان در وضعیت پرستاران مشاهده کرد؛ کارگرانی‌ که در خط مقدم ارائه‌ی خدمات عمومی قرار دارند، اما حتی در اوج فضای «وحدت ملی»، از دسترسی به ابتدایی‌ترین حقوق خود بازماندند. پرستاران بارها اعلام کرده‌اند که با وجود تصویب «فوق‌العاده خاص» برای کارکنان دولت، اجرای آن به‌دلیل بلاتکلیفی در تصویب دستورالعمل اجرایی هیأت‌وزیران همچنان معلق مانده است. این مصوبه، که از سوی معاون اول رییس‌جمهور در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ ابلاغ شد، هنوز به مرحله‌ی اجرا نرسیده است. پرستاران معترض می‌گویند: «اسرائیل حمله کرد، اما آنچه فراموش شد، فوق‌العاده خاص ما بود!» این وضعیت، نشانه‌ای دیگر از اولویت‌بندی‌های طبقاتی دولت است که حتی در لحظه‌ی «تهدید ملی»، گروه‌های مزدی و خدماتی‌ای همچون پرستاران را در حاشیه قرار می‌دهد.

در ادامه‌ی اعتراضات کارگران بخش سلامت، در روزهای گذشته جمعی از کارکنان پیمانکاری دانشگاه علوم پزشکی ایرانشهر، شامل نیروهای خدمات، بهداشت و پرستاری، با برگزاری تجمع اعتراضی، نسبت به تاخیر چندماهه در پرداخت دستمزدها و نبود قراردادهای رسمی اعتراض کردند. این کارگران با ابراز نگرانی از آینده‌ی شغلی خود، اعلام کردند که با وجود نقش حیاتی‌شان در ارائه‌ی خدمات درمانی، از امنیت شغلی، پرداخت منظم دستمزد و شرایط عادلانه‌ی استخدامی بی‌بهره‌اند. این وضعیت نیز گویای آن است که حتی در بخش‌های حیاتی و در مواجهه با بحران‌هایی نظیر جنگ، ساختار اقتصادی حاکم هیچ تلاشی برای بهبود شرایط مزدبگیران به خرج نمی‌دهد.

افزایش قیمت نان: استفاده از شوک جنگی برای اجرای سیاست‌های تثبیت‌شده

در گرماگرم اخبار مربوط به آتش‌بس و در هیاهوی طرفداران تز «بازگشت به مردم»، اتاق اصناف اعلام کرد که قیمت نان به‌زودی افزایش خواهد یافت. (در لحظه‌ی نوشتن این متن در برخی استان‌ها افزایش قیمت نان به اجرا درآمده است.) چنین تصمیمی، بدون کوچک‌ترین توجه به شرایط فرسایشی معیشتی عموم مردم، به‌روشنی آشکار می‌سازد معنای طبقاتی همبستگیِ در بوق‌ و کرناشده چیست و اینکه چگونه سیاست‌گذاری اقتصادی، حتی در دوران پساجنگ نیز، همچنان در خدمت تثبیت مناسبات نابرابر و انتقال هزینه‌ها به نیروی کار و زحمت‌کشان جامعه باقی مانده است.

همان‌طور که در این گزارش دیدیم، «همبستگی ملی» اعلام‌شده، نه‌ تنها به معنای گشایشی برای کارگران و مزدبگیران نبود، بلکه به‌ عنوان لحظه‌ای برای تثبیت نظم اقتصادی سرمایه عمل کرد. چه در سطح تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی، مانند افزایش قیمت نان و تعویق پرداخت فوق‌العاده‌ی پرستاران، و چه در سطح حیات روزمره‌ی کارگران، با اخراج، تعویق دستمزد و بلاتکلیفی شغلی، تجربه‌ی کارگران از جنگ و پس از آن چیزی جز بازتولید نابرابری و سرکوب معیشتی نبوده است.

«وحدت ملی»ای که حول حاکمیت شکل گرفت، تلاشی بود برای بازسازی اقتدار دولت و انسجام سرمایه در لحظه‌ی بحران، بدون آنکه کوچک‌ترین تغییری در مناسبات طبقاتی موجود ایجاد کند. این همبستگی، بر پایه‌ی طرد ساختاری طبقه‌ی کارگر بنا شد و در حکم ابزاری بود برای تعلیق موقت تضادهای اجتماعی در سطح ایدئولوژیک؛ تعلیقی که سرانجام، به بازگشت پرشدت‌ترِ همان تضادها انجامید.

در متنی دیگر، به تفصیل به سرشت این «همبستگی طبقاتی از بالا» و پیامدهای آن برای نیروهای اجتماعی فرودست خواهیم پرداخت. آن‌چه این گزارش نشان می‌دهد، تنها بخشی از واقعیتی است که در روزهای جنگ و پس از آن به‌روشنی سر برآورد: طبقه‌ی کارگر، برخلاف آن‌چه در شعارها گفته می‌شود، و منطبق با خصلت بنیادین نظم حاکم، همچنان بیرون از سازوکارهای تصمیم‌گیری، توزیع منابع، و حتی همدلی ملی باقی مانده است.

تیر ۱۴۰۴