یادداشتهای روزهای [پسا]جنگ ۷
در این متن، روایتی را از کارگران اسنپفود خواهیم خواند که در دوازده روزی که ایران درگیر جنگ با اسراییل و آمریکا بود، مانند بسیاری از کارگرانی که نه امکان ترک شهر را داشتند و نه امکان ترک محیط کار، در حال تجربهی دو جنگ و دو تعرض همزمان بودند. اگر برای جنگ و آتشبار آن دوازده روز بین ایران و اسرائیل-آمریکا میشد پایانی متصور شد، برای دومی یعنی جنگ طبقاتی و تعرضی که از جانب نظم سرمایهداری هر روز بیشتر میشود، نه در آن جنگ دوازدهروزه و نه بعد از آن، هیچ فروکشی قابل تصور نیست و هیچ آتشبسی قرار نیست بر آن نقطهی پایان بگذارد. معنای زمخت جلوههای شاعرانهی وحدت ملی که جنگ دوازدهروزه برانگیخت، تنها در جنگ طبقاتیای قابل فهم میشود که همچنان در جریان است. کارگرانی که ترس عقب افتادن قسط و اجارهخانه را، گویی باید به احساس جعلی وطندوستی گره میزدند تا همچنان شرکت خصوصی اسنپ از جوایز کارآفرین برتر در دورهی بمباران و تقدیرنامهی مدیریت جهادی در طول جنگ برخوردار شود. کارگران اسنپفود و همچنین کارگران رستورانها و قنادیها و سوپرمارکتهایی که نه اختیار در خانه نشستن داشتند و نه توان ترک شهر، زیر سایهی موشکها، بستههای غذا و خرید مشتریانی را تحویل میدادند که احتمالا قادر بودند از پشت پنجره احساس عمیق وطنپرستیشان را به مزهی پیتزا و کیک خامهای گره بزنند.
در این گزارش، یکی از رانندگان اسنپفود با نام مستعار حمید، از منطقهی یوسفآباد تجربهی کار در شرایط جنگی را روایت کرده است.
در ادامهی این روایت، به گزارشی اشاره خواهیم کرد که در روزهای گذشته از سوی شرکت اسنپ ارائه شده است، با تاکید بر این نکته که در این گزارش نه تنها تجربهی زیستهی کارگران غایب است، بلکه شکاف میان این تجربه (روایت) و تصویر رسمی از «موفقیت» و «سودآوری» بهطور هدفمند نادیده گرفته شده است.
روایت کارگر اسنپفود از روزهای جنگ دوازدهروزه
«تو این شرایط جنگی مجبور بودیم کار کنیم. هیچ نوع حمایت، بیمه، هیچ نوع امنیت شغلی وجود نداشت. یعنی اگر تو این وضعیت صدمهای به ما میخورد اسنپ اصلا تحویل نمیگرفت، یعنی هیچ مسئولیتی رو به عهده نمیگرفت. در شرایط بردهداری کار میکنیم. از ما داره سواستفاده میشه، یعنی اون درصدی که اسنپ درمیاره، یعنی یکصدم پولی که درمیاره رو به ما نمیده، در شرایطی که مشتری هم ما رو تحقیر میکرد. بارها سفارش بردم برای مشتری، عکس گرفته گفته خراب شده، عکس رو فرستاده برای پشتیبانی، پشتیبانی به من گفته آقا برو سفارش رو تحویل بگیر، من که رفتم سفارش بگیرم، دیدم مشتری مثلا اون کیک رو خورده. یعنی از کارکرد من کم شده. بارها پیش اومده که مشتری کیک رو خراب میکنه یا گوشهای از کیک خراب شده، وقتی که میرم تحویل بگیرم مشتری میگفت که دیگه خوردم و برو مشکلات رو با پشتیبانی حل کن. منم زنگ میزنم پشتیبانی میگم حساب من رو کم کردی، مشتری باید محصولی رو که نمیخواد مرجوع کنه و تحویل بده، من که روزی یکمیلیون کار میکنم چطور به اندازهی قیمت یک کیک، مثلا پانصد تومان از حسابم کسر بشه و تاوانش رو من بدم. در چنین مواردی از پشتیبانی هیچ حمایتی صورت نمیگیره و مبلغ به ما پرداخت نمیشه.
مشتریها اکثرا از تیپ اونهایی بودن که پول و ملک و ماهی دویست-سیصد میلیون درآمد دارن. کسانی که ما در این شرایط [دورهی جنگ] براشون سفارش می بردیم اکثرا ماهی سیصد-چهارصد میلیون درآمد دارن. چون خرید روزانهشون، طبق کاری که من انجام میدادم، بالای دومیلیون تومان بود. طبقهی متوسط اصلا خرید نمیکرد. اکثرا مشتریهای ما از میدون ونک به بالا بود. و بیشتریهاشون آبمعدنی و یکسری وسایل دیگه میگرفتن و ما در اون شرایط بهشون خدمات میدادیم.
اسنپ و تپسی و تمام پیکهای آنلاین جز روزکار هم حساب نمیشه. اونم توی اون شرایط که اینترنت قطع و وضعیت جنگی بود. خودم تو میدون ونک سرویس میبردم که در فاصلهی پانصد متری انفجاری صورت گرفت. من به خاطر اینکه بدهکار بودم و اجاره میدادم در این شرایط اومدم سر کار و اگر کار نمیکردم بیمهی بیکاری نداشتم. فقظ درآمدم مربوط به همون ساعتیه که میام و سرویس میبرم، یعنی اون ساعتی که سرویس نرم درآمدی ندارم، پسانداز و بیمهای هم در کار نیست. این شرایط خیلی سخت بود، خیلی تجربهی سختی بود و اولینبار بود تو زندگیم که این تجربه رو داشتم. واقعا پیکهایی بودن که از جون خودشون میگذشتن برای اینکه قسطهاشون رو بدن. تو اون شرایط هم که لوکیشن نبود با هر بدبختی بود داشتن کار میکردن.
برای ترک کردن شهر اولا من وسیلهی نقلیه ندارم. الان چهل سال سنمه و حداقل بیست ساله کارگری میکنم و پنج-شش ساله در پیکهای آنلاین و اسنپفود کار میکنم. اما نمیتونستم اینجا رو ترک کنم چون در این صورت زن و بچهم نون نداشتن بخورن. اگر تهران رو ترک میکردم و به شهرستان میرفتم اصلا کرایهی ماشین نداشتم تا برگردم. تو این شرایط قسطهام رو چه میکردم؟ با بانکی که ازش وام گرفتم چه میکردم؟ اگه قسطهام رو ندم حساب بانکی ضامن رو میبستن.
در این شرایط پیکهایی رو میشناختم که اگر لوکیشن نداشتیم اما مسیر رو میرفت به خاطر اینکه یک سرویس بگیره، جایی که لوکیشن میپرید میایستاد، دوباره یک سرویس بهش میداد تحویل میداد دوباره میرفت همونجا. یعنی اینکه لوکیشن توی یه خیابان دیگه که احتمال داشت ۲ کیلومتر دورتر از خود سفیر باشه فعال میشد و به خاطر اینکه لوکیشن جابهجا شده، پیک هم مجبور بود بره همونجا وایسته، یعنی هر سفارشی که تحویل میداده برمیگشته دوباره همونجا، که سفارش بهش بخوره. حالا امکان داشته چند کیلومتر از اونجا دورتر باشه و بخواد خالی برگرده.
ایستبازرسی وجود داشت اما بیاحترامی نمیکردند. ما رو بازرسی میکردند و میگفتند برای امنیت خود شماست. توی یکی از ایستبازرسیها داخل گوشی رو هم چک کردند و از این جهت هم ما در ترس و نگرانی بودیم.
درآمد ما به نسبت دورهی قبل از جنگ خیلی اومده بود پایین. اگر قبلاً روزی یکمیلیون کار میکردیم، در طول جنگ روزی پانصد ششصدهزار تومان درآمد داشتیم. هزینهها خیلی بالاست. حداقل مثلاً من در روز پانزده شانزده ساعت سر کارم به امید همون یکمیلیون تومان. بدون هیچ بیمه یا هیچ خدمات دیگری. نه بیمهی درمانی، نه حمایتی، نه امنیت شغلی. الان گوشهی خیابون اگر بیفتم شرکت اصلا مسئولیتی برعهده نمیگیره. بعد هم اگر حرفی بزنی و اعتراضی کنی بلاکت میکنند و باید بری بیرون، من هم که کار دیگهای ندارم.»
گزارش سالانهی اسنپ
نگاهی گذرا به آخرین گزارش سالانهی اسنپ نشان میدهد که چگونه خشونت ساختاری و ستم طبقاتی که در روایت بالا آشکار بود، در لابهلای نمودارهای رشد پنهان میماند. همانطور که گفتیم در روزهای گذشته شرکت اسنپ بهعنوان بزرگترین بازیگر در بازار تاکسیهای اینترنتی و خدمات حملونقل پلتفرمی ایران، گزارش سالانهی ۱۴۰۳ خود را منتشر کرد. این گزارش تصویری از رشد در همهچیز را نشان میدهد. تصویری بسیار مثبت و موفقیتآمیز از رشد سفرها، افزایش کاربران و گسترش خدمات، از پرخرجترین مشتری تا پردرآمدترین کاربر. اما پشت اعداد درخشان و نمودارهای رشد، زندگی کارگرانی پنهان است که در هیچ روایت رسمیای نشانی از زیست و کارشان نمیتوان یافت.
گزارش طوری نوشته شده که انگار از جهانی موازی میآید و در واقع، چنین هم هست. هر چند در این گزارش، هیچ اشارهی مستقیمی به درآمد شرکت یا میزان سود مالکان و مدیران ارشد آن (که نام سه نفر از آنها در این گزارش آمده: مهدی خلج، مدیرعامل اسنپخودرو، و ایاد القاصر و محمد فوز، بنیانگذاران آلمانی-عربستانی گروه اسنپ) نشده است، اما از خلال شاخصها و دادههایی که دربارهی عملکرد داخلی گروه ارائه شده، میتوان با برآوردی محتاطانه، به تصویری از میزان درآمد یا حجم فروش کل پلتفرم دست یافت. هرچند این متن نمیتواند ادعای ارائهی عدد دقیق از حجم درآمد شرکت اسنپ را داشته باشد اما میتوان با محاسبهای تخمینی، تصویری کلی از ابعاد درآمدی اسنپ ارائه داد. چنین تصویری حتی کلی و محتاطانه، میتواند درک واقعبینانهتری از این پدیدهی اقتصادی به دست دهد، بهویژه وقتی آن را در کنار واقعیت زندگی کارگرانی بگذاریم که در این پلتفرم مشغول به کارند (آنچه که در روایت بالا به گوشههایی از آن اشاره شد). با بررسی دادههای ارائه شده در گزارش عملکرد ۱۴۰۳ گروه اسنپ، میتوان برآوردهای مالی و تحلیلی زیر را ارائه داد:
بر اساس گزارش عملکرد ۱۴۰۳ گروه اسنپ، درآمد سالانهی این شرکت با در نظر گرفتن کمیسیون ۳۰درصد از ۱.۵۱ میلیارد سفر اسنپتاکسی (با میانگین هزینهی ۱۹۸ هزار تومان به ازای هر سفر) و درآمد سایر خدمات مانند اسنپفود، اسنپباکس و اسنپمارکت، درآمد کل گروه اسنپ در ۱۴۰۳ حدود ۱۳۸,۰۰۰ میلیارد تومان (معادل ۲.۵۶ میلیارد دلار با احتساب قیمت میانگین دلار ۵۴ هزار تومانی سال ۱۴۰۳) برآورد میشود. سهم اسنپتاکسی از این درآمد حدود ۷۰درصد و سهم سایر خدمات ۳۰درصد است. این در حالی است که اسنپ با وجود رشد سهم بازار به بیش از ۹۰درصد در مرداد ۱۴۰۴، به دلیل اختلالات GPS ناشی از جنگ با کاهش ۷درصدی درآمد مواجه شده. با اینحال، اسنپ همچنان به عنوان بازیگر غالب بازار تاکسیهای اینترنتی ایران، با ۳۵.۶میلیون کاربر فعال و سلطه بر ۸۸.۷درصد از سهم بازار در ۱۴۰۳، موقعیت خود را حفظ کرده است.
در همین پلتفرم با گردش پولی عظیم، پیکها، موتورسوارها و رانندگان، بدون بیمه، بدون قرارداد، و بدون حداقل امنیت شغلی و بسیاریشان در شرایطی شبیه وضعیت جنگی، با ترس، ناامنی و استیصال در حال کارند. مقایسه این دو وجه واقعیت، درآمدهای هزاران میلیاردی و زیست روزانهی ستمبار برای درک شکاف اقتصادی و اجتماعی نهفته در ساختار پلتفرم، ضروری است.
انتشار گزارشهای سالانه توسط شرکت خصوصی اسنپ، بهویژه در فضای غیردموکراتیکی چون ایران، که در آن رسانهها امکان نقد جدی و پیوستهی عملکرد شرکتها را ندارند و حتا بدتر از آن فضای مسلط روزنامهنگاری چنین امری را خلاف قاعده تشخیص میدهد، اغلب بیش از آنکه سازوکار پاسخگویی باشد، به ابزاری برای ساختن تصویری موفق، کارآفرینانه، و بهظاهر مشارکتمحور بدل میشود. نمودارها، آمارها، و روایتهایی از «درآمدهای بالای پیکها» یا «افزایش اشتغال» که در این گزارشها نمود ویژه دارند دو هدف را همزمان پیش میبرند؛ مشروعیتبخشی به ساختار استثماری پلتفرم و خنثیسازی نارضایتی و خشم فزایندهی نیروهای کار. برای نمونه، در این گزارش با روایتهایی از درآمدهای میلیاردی یک راننده در سال مواجهیم. امری که با «سفرهای بالای روزانهی پیکها»، القا میکند این شغل میتواند به ثبات مالی بینجامد. اما آنچه پنهان میماند، ساختار فشردهی کاریای است که چنین درآمدهایی را ممکن میسازد: ساعتهای طولانی کار، عدم امنیت شغلی، فقدان بیمه و فشار روانی مداوم برای افزایش سفرها.
گزارشهای اینچنینی، نه تنها واقعیت را وارونه کرده، بلکه با جایگزین کردن «خطای فردی» با « بهرهکشی ساختاری»، عملا ستم طبقاتی و بهرهکشی را نامرئی میکنند. اگر یک پیک یا راننده به درآمد بالا نرسد، تقصیر از خودش است که «سفر کم رفته» یا «ساعات کاریاش ناکافی بوده». در نتیجه، کارگر مستأصل و خسته، نه علیه ساختار بلکه علیه خود خشمگین میشود.
این شکل از روایتسازی را میتوان بخشی از ایدئولوژی پلتفرمی دانست: ساختن تصویری از کار به عنوان انتخابی آزاد، و حذف نشانههای سلطه و استثمار از زبانی که در این گزارشها از آن استفاده میشود. پلتفرمهایی چون اسنپ، همانقدر که ساختارهای سنتی سرمایهداری را بازتولید میکنند، در زبان و رسانه نیز ساختار ایدئولوژیکی تولید میکنند که نابرابری را طبیعی، رقابت را ضروری، و استثمار را ناپیدا میسازد.
در همین راستا، استفاده از اصطلاحاتی چون «همراهان اسنپ»، «پارتنرها» یا «تجربهی کاربر»، دقیقاً با هدف محو تضاد کار و سرمایه انجام میشود. پیک دیگر «کارگر» نیست، بلکه «همراه» است؛ رابطهاش با شرکت، رابطهای اختیاری است، نه نابرابر. واقعیت اما خلاف این تصویر است. اکثریت رانندگان و پیکها، در شرایطی کار میکنند که برای رسیدن به حداقل درآمد معیشتی، باید روزانه ۱۲ تا ۱۵ ساعت کار کنند، آن هم در شرایطی ناایمن، بدون بیمه، با هزینهی استهلاک خودرو و موتورسیکلت که بر دوش خودشان است. در بسیاری از موارد، آنچه بهدست میآورند حتی هزینهی روزانهی سوخت، تعمیرات و معیشت حداقلی را پوشش نمیدهد.
شرکت، در عینحال که هیچ رابطهی استخدامی و حقوقی رسمیای را نمیپذیرد، با سازوکارهایی چون امتیازدهی، جریمه، تعلیق حساب، و الگوریتمهای نامرئی، بر کار این نیروها سلطه دارد. چنین وضعیتی را میتوان شکلی از کار مزدی نامرئی دانست که استثمار در آن نه از راه قرارداد، بلکه از طریق «انگیزهسازی روانی» و فشار پنهان بازتولید میشود. گزارش سالانهی اسنپ، دقیقاً برای پوشاندن این رابطه طراحی شده است. در چنین ساختاری، پیکها حتی از شناسایی بهعنوان «کارگر» نیز محروماند. نه قرارداد کار در میان است، نه حقوق ثابت، و نه حداقلی از تضمین برای تداوم کار. هرگونه مطالبه یا اعتراض نیز میتواند با یک پیام مختصر پایان یابد: «به دلیل نقض قوانین، حساب شما غیرفعال شد.»
مرداد ۱۴۰۴