در فلاخن دویست و هفتاد و ششم از چشمانداز طبقاتیای میخوانیم که صدای همبستهای از درون و بیرون حکومت آن را بهعنوان تنها پاسخ موجود به بحران سرمایه در ایران ترسیم میکنند و در این میان برخی آن را «بناپارتیسم» میخوانند؛ البته به سعی «ایرانی». چشمانداز طبقاتیای که یاوههای تکرارشونده در باب «همبستگی ملی» در روزهای بعد از آتشبس، بناست بخشی از مسیر استقرار آن را هموار کند. در دویست و هفتاد و ششمین فلاخن از انواع پروژههای «نجات ایران» میخوانیم که در واقع اسم مستعاری است برای پاسخ جناحهای مختلف سرمایه برای پاسخ به بحران مزمنی که سرمایهداری در ایران دچار آن است: نجات سرمایه به میانجی اقتدار مستقرشدهی سپاهیای ناسیونالیست، رضاشاهی که روحش شاد است یا تکنوکراتی که با طیب خاطر فرمان سرکوب همگانی را امضا میزند. اقتدار سرکوبگرانهای که پایگاه تودهای خودش را در میان طبقهی متوسط شهری بسیج میکند و به اینترتیب به نفع سمتگیریای طبقاتی در «لحظهی شکلگیری ملت» تمام عناصر همگونناشدنی و نابرخوردار را بیرون میگذارد. در فلاخن دویست و هفتاد و ششم از نیاز سرمایه در ایران به اعطای آزادیهای فردی در حوزهی سبک زندگی و رفع نارضایتیهای فرهنگی اقشار تحصیلکرده؛ همزمان پیگیری افراطیتر و تهاجمیتر برنامههای آزادسازی اقتصادی، خصوصیسازی، مقرراتزدایی، و سرکوب نیروی کار و تشکلیابی مستقل، بهعنوان پیششرطهای انباشت سرمایه؛ عبور از سیاست خارجی تخاصمی در رابطه با آمریکا و اسرائیل و آغاز روند عادیسازی و همزیستی با نظم سرمایهداری جهانی؛ و در عینحال سرکوب سیاسی گسترده و تعلیق دموکراسی هم در نسبت خود با جامعه وهم با بلوکهای دیگر بورژوازی داخلی میخوانیم. از امکانهای حکومتی و اپوزیسیونی برای استقرار چنین نظمی و صدالبته از امکانهای موجود مقاومت در برابر آن. فلاخن دویست و هفتاد و ششم به خاطر ما میآورد که نبردی که همین اکنون درون آن به سر میبریم نبردی بر سر همهچیز است که یا همهچیز یا هیچچیز.
فلاخن دویست و هفتاد و ششم را اینجا بخوانید
شهریور ۱۴۰۴ | نسخهی ورد
