نگاهی به بیانیه‌ی حمایتی انجمن‌های علمی از محمود سریع‌القلم

چندی از اظهارنظرهای فاشیستی محمود سریع‌القلم -عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه بهشتی- می‌گذرد و این گفته‌ها در این مدت از نظرگاه‌های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. اما آن چیزی که ما را به ضرورت انتشار متن حاضر رساند، نه صرف گفته‌های او که بر اساس نظرات پیشینش به‌هیچ‌وجه مایه‌ی تعجب نبود، بلکه بیانیه‌ی حمایتی جمعی از انجمن‌های علمی علوم سیاسی بود که زنگ خطری دوباره را به صدا درآورده است. زنگ خطر اشغال دانشگاه توسط دشمنانمان؛ نه در مقام مامور و مسئول، بلکه به عنوان همکلاسی و هم‌دانشگاهی.

چندی پیش محمود سریع‌القلم در برنامه‌ی «معماری توسعه‌ی ایران» شرکت کرد و در اواخر سخنرانی یک‌ساعته‌ی خود «هایلات» مباحثش را می‌گوید که به گفته‌ی خودش تا به‌حال شجاعت نداشته صراحتا و عمومی آن را مطرح کند: «افرادی که در کودکی اتاق شخصی نداشته‌اند» یا همان فقرا، نباید در سیاست و سطوح بالای اقتصادی نقشی داشته باشند و عرصه‌ی تصمیم‌گیری سیاسی و اقتصادی متعلق به افراد داراست؛ چراکه وقتی فقرا به عرصه‌ی تصمیم‌گیری راه پیدا می‌کنند، به دنبال جبران محرومیت‌های گذشته هستند و نمی‌توانند «شوکت ایران» را برقرار کنند یا «فکر بکنند که چگونه ثروت ایران زیاد شود». به دنبال اعتراض افراد مختلف به این صحبت‌ها بیانیه‌ای از سوی هشت مرکز و انجمن علمی علوم سیاسی[1] در حمایت از «اظهارنظرهای علمی و پژوهشی» سریع‌القلم منتشر شد. بیانیه‌ای که واکنش‌ها را «ناصواب و فاقد مبنای پژوهشی» خواند، صحبت‌های استاد را «در ادبیات علمی» به‌عنوان «مفهوم الیت توسعه‌گرا» معرفی کرد که منظور افراد «نخبه‌ی چشم‌و‌دل‌سیر» است و تصریح کرد خودشان هم مانند استادشان علت‌العلل مشکلات کنونی را حکمرانی «طبقه‌ی خاصی» می‌دانند «که از حیث تربیت اجتماعی و تجربه‌ی زیست فردی دچار انواع فقر بوده‌اند».

سریع‌القلم این نظرات را با خاطره‌ای از یک اپلیکیشن دانشگاهی در آمریکا آغاز می‌کند که سوال «آیا در کودکی اتاق شخصی خود را داشتید» در آن نظرش را جلب کرد و بعدتر از مسئولی از همان دانشگاه نقل می‌کند که ضمن آن‌که معتقد بود «کسی می‌تواند وارد سیاست و اقتصاد شود که حداقل از طبقه‌ی متوسط باشد»، اما گفته بود به دلیل «مشکلات حقوقی» مجبور شده‌اند این سوال را حذف کنند. پس سریع‌القلم به خوبی می‌داند که حتی در نظام‌های لیبرال‌دمکراسی نیز حداقل در ظاهر، تبعیض در پذیرش دانشگاه یا حوزه‌ی تخصصی شغلی بر اساس خاستگاه طبقاتی تبعات سنگین حقوقی به دنبال دارد، اما او فضای «نخبگانی» ایران را آنقدر مساعد می‌بیند که شجاعت به خرج دهد و با ارجاع به «نخبه‌ی آمریکایی» برای فرودستان حوزه‌های تخصصی ورود ممنوع مشخص کند. در صورتی که «رویای امریکایی» اساسا بر پایه‌ی این توهم استوار است که هرکسی از هر طبقه‌ای می‌تواند با پایبندی به قواعد سیستم و «تلاش»، به بالاترین مدارج برسد و نداشتن اتاق شخصی در کودکی نمی‌تواند جلوی رییس‌جمهور شدن شما را بگیرد. اما حالا وضعیت آنقدر مضحک است که سریع‌القلم و ملازمانش حتی در ویترین هم نمی‌توانند همان لیبرالی که ادعا می‌کنند باشند و ردای اشراف‌باوری خود را پنهان کنند. البته باید به شجاعت سریع‌القلم آفرین گفت که در بیان چیزی که کل نظام آموزشی در غرب و به تبع آن در همه‌ی جهان با اصلاحات نئولیبرالی دهه‌های گذشته درون خودش تعبیه کرده است، صراحت لازم را دارد. در واقع هدف اصلی اصلاحات نئولیبرالی دهه‌های اخیر در غرب و سرتاسر جهان، یعنی همان اصلاحاتی که آرام آرام از دوره‌ی هاشمی رفسنجانی با تاسیس مدارس غیرانتفاعی در دستور کار جمهوری اسلامی ایران هم قرار گرفت، این بود که تکلیف فقرا را نه در آستانه‌ی ورود به سیاست، بلکه در مرحله‌ی آموزش ابتدایی و متوسطه، و در نهایت در مرحله‌ی ورود به دانشگاه مشخص کند و اکثریت عظیم فقرا تنها به آموزشی دسترسی داشته باشند که بتوانند نیروی کار لازم را تامین کنند. همین است که در اغلب کشورهای جهان اکنون رقابت‌های سیاسی نیز به کشمکشی میان بانکدارها و صاحبان کمپانی‌ها و شرکت‌ها تبدیل شده است. پیشنهاد سریع‌القلم از این جهت تازگی دارد که با صراحت و البته توأمان وقاحتی آشکار می‌خواهد این تبعیض ساختاری را به تبعیضی قانونی و عملی تبدیل و چهره‌ی پنهان «لیبرال‌دموکراسی» را برملا کند. وقاحتی هم‌سنگ این ادعای شاخدار استاد که هزار و پانصد کتاب را در نه ماه خوانده و خلاصه کرده است.

البته ملازمان استاد در بیانیه‌شان تلاش کردند توضیح دهند که منظور پیشوایشان ضرورت نیاز به «نخبگان» دارای «دانش» در سطح حکمرانی است. اما اولا خود استاد دقیقا بعد از نقل خاطره‌ی «حداقل از طبقه‌ی متوسط»، با بیان این که «اقتصاد و سیاست دیتا نیست، تبحر و عقلانیت مغزیه» راه را بر این تفسیر و تاویل‌ها بسته است. «فراتر از دیتا» یعنی صحبت از دانشی است که قابل کسب نیست و کودکان اتاق‌ندار از این «عقلانیت مغزی» بی‌بهره خواهند ماند. ادبیاتی که حتی ذیل «نخبه‌گرایی آکادمیک» هم وصله و پینه نمی‌شود و مشخصا خاستگاه طبقاتی فرادست را به عنوان یکی از خصلت‌ویژه‌های «گروه نخبگانی» پیش‌فرض می‌گیرد. ثانیا حتی اگر تفسیر ملازمان را هم بپذیریم، همچنان با دستگاه تمایز و تفاخری روبرو هستیم که فرودستان را از دایره‌ی سیاست‌ورزی خارج می‌داند؛ چراکه به گفته‌ی خودشان تنها با حضور «نخبگان کارآمد، اصیل و آگاه به جهان» است که «منافع اقشار کم‌برخوردار نیز در بلندمدت تامین می‌شود». البته که ساکنان فعلی انجمن‌های علمی علوم سیاسی از به کار بردن نام سیاسی این «اقشار کم‌برخوردار» هم واهمه دارند. برای آنان طبقه‌ی کارگر طفیلی‌ای است که خودش توان احقاق حق و یا اداره‌ی محل زندگی و کارش را ندارد و باید منتظر «نخبگانی اصیل» باقی بماند چراکه منافع فرودستان امری اعطایی از سوی آنان است؛ «نخبگانی اصیل» که به توصیه‌ی استاد امکان زندگی «دوزیستی» را دارند تا گرد جهان بچرخند و با آخرین روش‌های استثمار آشنا شوند. سریع‌القلم و ملازمانش دیگر همان تعارفات دموکراتیک «مشارکت سیاسی آحاد جامعه» را هم کنار گذاشته‌اند و صراحتا سیاست‌ورزی را برای فرودستان حوزه‌ی ممنوعه اعلام می‌کنند. از سوی دیگر ذکر این نکته نیز لازم است که تاکید موکد آنان بر «نخبگان کارآمد» معنای سیاسی مشخصی دارد. در چنین صورت‌بندی‌ای منشا بحران‌های کنونی «ضعف مدیریتی افراد» معرفی می‌شود و نه منطق اقتصاد سیاسی‌ای که دستگاه حاکمه را به پیش می‌راند. مسئله‌‌ی آنان نه سازوکار غارت و سرکوب و استثمار که در بطن قوانین و نهادهای موجود تعبیه شده، بلکه «عقده‌ی» افراد سابقا «محرومی» است که حالا بر مناصب تکیه زده‌اند.

یکی دیگر از مفاهیم مورد علاقه‌ی استاد و ملازمانش، افسانه‌ی طبقه‌ی متوسط به مثابه ناجی جهان است. «طبقه‌ی متوسط» برای امثال سریع‌القلم، نه حتی ارجاعی جمعیت‌شناختی به لایه‌های میانی درآمدی، بلکه دستاویزی ایدئولوژیک برای احضار یک موقعیت «غیرافراطی»، «معتدل» و «عقلانی» است. در اینجا طبقه‌ی متوسط به عنوان «میانگین» جامعه بناست نمایندگی موضعی «نرمال» و «هنجارمند» را برعهده بگیرد که برای اداره‌ی جامعه «نخبگانی چشم‌ودل‌سیر» را به نمایندگی برمی‌گزیند و عرصه را بر عقل‌گریزی «گدازاده‌هایی» که به دلیل نداری‌هایشان «عقده‌ا‌ی» بار آمده‌اند می‌بندد. در وضعیتی که در اکثریت قریب به اتفاق قیام‌های توده‌ای سال‌های اخیر، کارگران بی‌ثبات‌کار و دیگر سوژه‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده نیروی اصلی اعتراضات بوده‌اند، ایدئولوگ‌های طبقه‌ی متوسط به خوبی «خطرات» سیاست‌ورزی آنان را درک کرده‌اند. آنانی که به دلیل پایگاه طبقاتی‌شان توانایی بالقوه‌ی به زیر کشیدن نظم اقتصاد سیاسی موجود را در خود حمل می‌کنند و تبعات سیاست‌های نئولیبرالی جمهوری اسلامی را با گوشت و استخوان خود درک کردند و شوریدند، بنا نیست به سادگی عرصه‌ی سیاست را به «نخبگان» واگذار کنند. زنهار دادن امثال سریع‌القلم از همینجا ناشی می‌شود و دقیقا به این معنی است که باید از سیاست‌ورزی واقعی افرادی که اتفاقا بیشترین ضربات را از سیاست‌های کلان کنونی متحمل شده‌اند، جلوگیری کرد.

همان‌طور که در ابتدا گفتیم، گفته‌‌های اخیر سریع‌القلم به جز صراحت لهجه‌اش، نکته‌ی جدیدتری از تفکراتی که در این سال‌ها می‌پرواند نشان نمی‌دهد. اما صف‌کشی چندین انجمن علمی علوم سیاسی دانشجویی پشت او بار دیگر به ما یادآوری می‌کند که دشمنان چگونه در سنگرمان هم لانه کرده‌اند. اگر دانشگاه تا چندی پیش در پیوند با جامعه بود که جنبش‌های اعتراضی خود را صورت‌بندی می‌کرد، حالا به واسطه‌ی به ثمر نشستن تهاجم روزافزون سیاست‌های سرمایه‌دارانه به عرصه‌ی دانشگاه همچون پولی‌سازی دانشگاه و ‌کالایی‌سازی آموزش، دانشجویانی پشت دیوارهای بلند دانشگاه طبقاتی در برابر فرودستان سنگر گرفته‌اند. در تاریخ جنبش دانشجویی کم نبودند جریان‌هایی که به دنبال برچیده‌شدن دیوارهای جداساز دانشگاه و خیابان بوده‌اند، اما حالا دانشجویانی خشت و روی خشت آن دیوارها می‌گذارند که «دانش» حبس‌شده‌ی پشت این دیوارها را در انحصار خود نگاه دارند و بدین‌وسیله تمایز خود را از محروم‌شدگان از آموزش عالی، مشخص کنند. دانشجویانی که از تحدید دسترسی به آموزش عالی برای فرزندان طبقه‌ی کارگر در پوست خود نمی‌گنجند و حالا از خلال این دسترسی انحصاری، با سلاح «رویکرد آکادمیک» به دنبال حذف کنش‌ورزی سیاسی همانان هستند. حالا دانشجویانی ردای انجمن‌های علمی را به تن کرده‌اند که منافع طبقاتی‌شان در تضادی آشتی‌ناپذیر با منافع سوژه‌های تغییر اجتماعی قرار دارد و از همین‌روست که تلاش دارند به واسطه‌ی حمایت از امثال سریع‌القلم، پتانسیل‌های خود را به نهادهای سیاست‌گذار غارت و استثمار نشان دهند. بیانیه‌ی حمایتی این انجمن‌های علمی، مابه‌ازای عینی دانشگاهی اشغال‌شده است. اشغال‌شده توسط نفع‌بران وضع موجود که این‌بار نه در برابرمان به عنوان رییس و وزیر، بلکه در کنارمان به عنوان همکلاسی نشسته‌اند. البته که چنین حضوری مختص زمان حاضر نبوده است، اما دانشگاه در هیچ‌زمان مانند اکنون چنین سیطره‌ای به این کمیت و کیفیت را از این گروه به خود ندیده بود. آنانی که پیش‌تر به واسطه‌ی محدود بودن عِده و عُده‌شان، جرات علنی کردن چنین مواضعی را نداشتند، حالا زمین را آنقدر مهیا می‌بینند که با سیمای اصلی خود ظاهر شوند. حداقل این وضوح را می‌توان به فال نیک گرفت، مختصات میدان نبرد را دقیق‌تر دریافت و برای مقابله با آن تدارکی عملی دید.

در این تدارک عملی البته باید میدان نبرد را جدی گرفت و لکنت‌های شبه‌علمی را کنار گذاشت. به همین دلیل ضمن استقبال از واکنش تعدادی از انجمن‌های علمی انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم اجتماعی، مردم‌شناسی و... که با عنوان «اعاده‌ی حیثیت جامعه، علم و دانشگاه» منتشر شد باید به نابسندگی‌های آن نیز اشاره کنیم. بیانیه‌ای که بدون توجه به روند حاکم بر جهان و ایران تلاش می‌کند با ارجاع به یافته‌های روز نهادهای اجماع واشنگتن و آدام اسمیت و قانون اساسی جمهوری اسلامی گفته‌های سریع‌القلم را مردود و منسوخ بداند و با اشاره‌ای گذرا به طرد طبقات فرودست از سیاست امروز در ایران به‌درستی نسبت به فاشیسمی در آینده اخطار می‌دهد، در بهترین حالت نابسنده و گرفتار شدن در دامی است که خود بیانیه به‌عنوان «نقدی روش‌مند و علمی» آن را توصیف می‌کند. این نقد روش‌مند و علمی در شرایطی که به تصریح خود بیانیه اظهارات سریع‌القلم و بیانیه‌ها و حمایت‌های متعاقب آن یک «بیانیه‌ی سیاسی» است نمی‌تواند یا نمی‌خواهد مختصات میدان نبرد را ترسیم کند و در نهایت به جای فراخوان به تجهیز و سازماندهی، به «جامعه‌ی مدنی» و «جامعه‌ی علمی کشور» اخطار می‌دهد که در مقابل این اظهارات موضع بگیرند. اظهارات سریع‌القلم اما در واقع بیان صریح و بی‌پرده‌ی سیاستی است که در دهه‌های اخیر در جمهوری اسلامی حاکم بوده و هم‌چنین تبعات مادی سیاست‌های «نهادهای اجماع واشنگتن» است که در سرتاسر جهان به طرق مختلف در حال اجراست. کار از توصیه و اخطار گذشته است. تنها کسانی فاشیسم را جدی می‌گیرند که برای نبرد با آن دست به سازماندهی‌ای متناسب بزنند چرا که این سیمای واقعی یک جنگ طبقاتی است.

کمیته دانشجویی اول اردیبهشت

آذر ۱۴۰۴


[1] مرکز تخصصی مطالعات ایالات متحده، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه بهشتی، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه علامه، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی، انجمن علمی مطالعات منطقه‌ای دانشگاه خوارزمی، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه بین‌المللی خمینی، انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه گیلان و انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه حکیم سبزواری. البته دبیر انجمن علمی علوم سیاسی دانشگاه حکیم سبزواری درج نام این تشکل در بیانیه را غیرقانونی و بدون اطلاع اعضای فعلی انجمن علمی خواند و اعلام کرد این انجمن هیچ اشتراکی با تفکرات سریع‌القلم ندارد.