پوشیده نیست که مناسبات سیستم و منافع آن با اعتراضات به حاشیهراندهشدگان، داغ ننگخوردگان از نهاد دگرجنسگرایی اجباری و هنجارهای آن در همه جا برخورد یکسان نمیکند. در واقع به فراخور زمان و موقعیت اجتماعی، سیاسی و البته منافع سود سرمایه فرمهای مشخص و متکثر خود را برای سرکوب، تنبیه و مجازات و یا ادغام آنان در سیستم به کار میبندد. در جایی چون دموکراسیهای در اروپای غربی و شمالی با پذیرش کلبیمسلکانهی روبنایی برای اخته و از درون تهی کردن این تنهای شورشی گام برمیدارد. در جایی دیگر مثل ایران، هموفوبیای سیستماتیک و هتروسکسیزم خودش را با قانون مجازات مرگ و اخلاق انضباطی از نهادهای بر آمده از سیستم چون خانواده و آموزش مراقبت میکند.
سیستم در کلانشهری چون برلین با تلاش برای ادغام در سیستم و دادن حاشیهای اقلیتی و در خودمانده به میلها و تنهای بیرون زده از هنجارهای هویت هتروسکشوالیته سعی بر اخته کردن این به حاشیهراندهشدگان میکند. در واقع با هل دادن آنها به سوی زیرزمینهای قانونی شده و جزیرهای، این تنها را تبدیل به تنهایی اتمیزه شده میکند. مناسبات سیستم و روابط قدرت در آن، با اعطای حق هویتی برساخته و در حاشیه، سوژهها و امیال متکثر بیرون دوگانه و تعریفهای برساختهی دو گانهی مرد و زن را وادار به بازتولید مناسبات مردسالاری و ارزشهای بر ساختهی سیستم سرمایهداری میکند.
در کنار این کلانشهرها در شهرهای کوچکتر و روستاهای بیرون از این دکوراسیون حقوق بشری و شهروندی غربی؛ همچنان هموفوبیا، ترانسفوبیا و کلیشههای آن با تهدیدهای خشونت فیزیکی اجتماعی و طردهای خانوادگی، همجنسگرایان و ترانسجندرها را وادار به ترک خانه و کاشانه و بستر اجتماعی خود و پناه آوردن و مهاجرت به شهرهای بزرگ میکند. مهاجرتی که گم شدن در اتمیزهسازی و پناه بردن به حاشیههای جدا افتاده از جامعه را در بر دارد.
اما واقعیت امر این است که نه برلین، کرویتزبرگی است که امروز این تظاهرات کوییر و آلترناتیو در مبارزه با هتروسکسیزم در آن برگزار میشود، نه غرب تنها برلین است. بیرون از این الیتمرکزبینی، همچنان هموفوبیا و ترانسفوبیا و خشونتهای فیزیکی اجتماعی و فرهنگی و کلیشههای سکسیستی گریبانگر زندگی واقعی افراد درمیدان زندگی واقعی است. و ما را نه تنها وادار به مبارزه با هموفوبیا و ترانسفوبیا میکند بلکه در این میان به چالش کشیدن هنجارهای از پیش تعیین شده و طبیعی فرض شدهی هترونُرمها را ضروری مینماید.
با این همه در این مبارزه و تئوریپردازی برای آن، ما انسانهایی که خود را کوییر مینامیم نباید دچار غربمحوری بشویم و ستمهای وحشیانهی هموفوبیک و ترانسفوبیک در جهان امروز از جمله خاورمیانه و کشورهای آفریقایی و دیگر کشورهای جنوب را از قلم بیاندازیم. ما حق نداریم از دریچهی جزیرههای آلترناتیو کلانشهری چون برلین به مسایل به حاشیهراندهشدگان بنگریم و برای آنان نسخه صادر کنیم. در جهان بیشرم ما هنوز در نقاطی مجازات همجنسگرایی در آتش سوزانده شدن، اعدام و شکنجه و حذف و طرد شدید اجتماعی است. هنوز ترانسها به شدت قربانیان مردسالاری و ارزشهای آن هستند.
تمام اینها به ما میگوید هنوز در نقاطی از جهان مسئله بر سر بود و نبود و حق زیست داشتن همجنسگرایان است. آیا وقت آن نرسیده که همجنسگرایان و ترانسجندرها و همهی انسانهای کوییر برای مبارزهی بینالمللی با سیستمی که مرز را میآفریند، چه جغرافیایی، چه طبقاتی، چه جنسیتی، مبارزه کنیم؟ برای ما، کلهسیاهان ریشههای خیابانی مبارزه تا لت و پار کردن هرگونه مرزهای تعبیه شدهای که جلوی آزادی زیست و میل و تن را میگیرد، همچنان ادامه دارد. وقت آن است که در چنین تظاهراتی منسجمتر، بدون نگاه توریستی و از بالا، از ستم مضاعف همجنسگرایان و ترانسجندرهای مهاجر ترک و ایرانی و افغانستانی و عرب که علاوه بر هموفوبیا با خشونتهای راسیستی و از جمله اسلامفوبیا زندگی میگذرانند، صحبت کنیم.
ریشههای خیابانی به یاد و خاطرهی هزاران همجنسگرا و دیگر به حاشیهراندهشدهگانی که برای آزادی تن و سبک زیستشان سالیان سال مبارزه کردند، تعظیم میکند. پیش به سوی مبارزهای که خیابان هر روز غُرُقِ عبورهر ناجور؛ ضد ارزش و ضد هنجارهای سرکوبگر باشد.
ریشههای خیابانی _ برلین